و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

اشهد أنک تسمع الکلام...

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۱ ق.ظ

موضوع: محرم خود را چگونه گذراندید ؟

 

_ یک سال آزگار دلم بود و این سوال ... آیا لیاقت است مرا؟ اربعین رسید...

 

______________________________________________________

پ.ن1) سِـر شده ام به کربلا نرفتن.. به تماشای آنها که می روند و می آیند و از عطش دوباره شان می گویند.. سِـر شده ام به این ماندن و شوریدگی.

پ.ن2) دلم نمی خواست به هیچ چیز دیگری جز خودت و حضورت و شعرهای روضه و اشک ها فکر کنم.. اما دلتنگی ، بغض ، ترس و شاید چیزی بزرگ تر و وخیم تر از همه ی این ها مثل ناامیدی مدام به سرگیجه می انداختم که نکند این آخرین فرصت در آخرین لحظه های دانشجویی باشد... و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم... آقا! اصلا اربعین ها حسینیه تان صفای دیگری دارد... ما دست دلمان را گرفته ایم و با همه ی جان کندن های این چهل روز آورده ایم تا تو حسن ختامش باشی... حتما دعایمان می کنی.

۹۳/۰۹/۲۳
فــ . الف

نظرات  (۱)

سلام
خوش به حالت که امسالم رفتی.
آره. حسن ختام بود واقعا برای پایان دانشجویی ت.
الان حال و هوای پارسال من و مخصوصا ترم پیشمو بهتر میفهمی. نه؟
پاسخ:
سلام
آره :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی