و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

آه از این یوسف که من در پیرهن گم کرده ام..

پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۰۶ ب.ظ

همین که سر کلاس ترجمه ، با آن لهجه ی عربی-فارسی اش شروع می کند به مقتل خوانی ، بعد خیلی جدی و

سر به زیر دستمال پارچه ای پیرمردی اش را در می آورد و گوشه ی چشم های زلالش را پاک می کند ،

آدم دلش هزار راه می رود تا به کربلا برسد و نرسیده و بغض قورت داده بر میگردد سر جای خودش ..

جامعه شناسی دین ، تصوف ، یهود مسیحیت، بودا و خاور دور ، عرفان اسلامی و غیر اسلامی و سرگیجه و منگی

و پریشانی و کنکور ارشد ! دوباره دو راهی حوزه و دانشگاه ! دوباره دفترچه ی کذایی و صندلی هایی که فقط منتظر

ما مانده اند انگار ! ته دیگ دوران دانشجویی و ترس از اتمامش ! 

لطفا یکی دوباره پیدایش بشود و دست و رو نشسته از عاقبت رشته ام بپرسد ! بعد من این بار به جای لبخند

کج و گذرا یک مشت لیست کتاب و استاد بگذارم جلویش و مثلا بگویم عاقبتش این است که حسرت بخورم

چرا سر کلاس معارف شیعه انسان 250 ساله درس نمی دهند ؟! یا سیره ی ائمه ی شهید مطهری را ؟

اصلا چرا حاج آقا میرباقری به جای این آقای نچسب ِ حرص در بیار ، استاد این درس مان نیست ؟

چرا سر جامعه شناسی دین روش نقد عین صاد نمی خوانیم ؟

چرا با استاد کلام که مرا عاشق کلام کرد دیگر درس ارائه نمی شود ؟!

چرا سر فرق اسلامی نمی شود شب های پیشاور را بلند بلند خواند ؟

چرا متون عرفانی مان نهج البلاغه  و صحیفه سجادیه نیست ؟...

چرا در دانشگاه استاد اخلاق ِ واقعی نداریم ؟ چرا دو واحد عمومی ولایت فقیه هم ارائه نمی دهند که

آدم ها در سطحی ترین شبهات باقی نمانند ؟ چرا تنظیم خانواده هست اما علم نگه داری خانواده و شخصیت نه ؟ 

چرا از این استادهایی که دو خط در میان اخلاص تزریق می کنند و بعد هم می زنند به در ِ روضه خوانی و آدم را

هزار بار می برند تا نیمه راه کربلا و نرسیده برمی گردانند انقدر کم داریم ؟...

چرا همه چیز انقدر کوچک و کم و تنگ شده ؟ آخ زندگی ! من دلم دو قطره بیشتر از خوبی ات می خواهد !

۹۲/۰۹/۱۴

نظرات  (۱۴)



زندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است

بیش از این‌ها خوب باش از من مجالم را نگیر

خسته از یکرنگی‌ام می‌خواهم از حالا به بعد

تا ابد پاییز باشم‌، اعتدالم را نگیر


هنرم همینطوریه چی بشه تو چار سال ی استاد اهل دل روزی ت بشه...
پاسخ:
هععییی...
سلام.

وقتی درباره یه موضوعی مینویسی دلم یهو یه جوری میشه. دلم میخواد منم درباره همین موضوع بنوسیم.
بعد میبینم نمیتونم. وقتی تو به این قشنگی نوشتی نوشتن من به چه کار میاد؟

دل همه مون پره از این حرفا...

خدا کمکت کنه زودتر تصمیم بگیری بین حوزه و دانشگاه
:)
پاسخ:
سلام . مسخره می کنی ؟ الان قشنگ نوشتم مگه؟ خب تو بنویس . من حوصله م نکشید بش بپردازم !


۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۶:۴۷ طاهر حسینی
ندارد بیشتر از این ندارد!
نقل دو قطره کمتر یا بیشتر نیست؛این را همه جوره بچلانی همین است.
تازه باید همین ها هم قدر بدانید.خیـــلی هــا همین دو تا استاد باحال هم سر کلاس ندارند.
حوزه هم...
پاسخ:
خب حسرت یعنی همین دیگر.. که کاش داشت و میشد ..
به حوزه هم اگر دلخوش ِ درست حسابی بودم 4 سال پیش راهم عوض میشد ...
من همیشه متاسفم چرا با بعضی ها کلاس برنداشتم و چرا با بعضی ها برداشتم.

از این مدل حسرتها خیلی سهم ما مهندسی ها نمیشه، مشابهت هایی هست ولی نه اینجوری دیگه!!!

البته به شدت به این معتقدم که جدای از سرفصل های چرند و پرند از مد افتاده، مستمع به در نخور هم اگر استاد با ذوقی بوده رو فلج کرده.
اگر جواب این چراها رو یه روز فهمیدید به منم بگید
خدا خیرتون بده...
پاسخ:
افسوس...
سلام
درسته
اللهم عجل لولیک الفرج
به روزم
یا علی
پاسخ:
سلام
حق پناه
آدمی که پاییزی شد حرجی بر او نیست ، دو دقیقه آفتابی ست ، دو دقیقه بارانی ...
دوس داشتم این یک خطو
پاسخ:
فقط همین ی خطو ؟
ما خط به خط شوما رو دوس داریم :)
۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۴:۰۹ پلک افتاده
سلام ای تمام حرفهایم
سلام ای بازوان دستهایم
تور را من با کلامت، بی کلامت
تو را من با تمام اشتیاقت دوست می دارم
ماشااله عموجون " مدادت مستدام "
پاسخ:
سلام عموی خوب . ممنون :) مخلصیم .
جانا سخن از زبان ما میگویی!
....

پاییز خودشو زده به دیوونگی وگرنه کودنکه نیست!
پاسخ:
دیوانه با کودن خیلی فرق داره ها !
دیوانه هم ی روز برای خودش عالمی داشته ... 
اصلا نقل همونه که میگه دیوانه چو دیوانه ببیند .....
پست آخر خیلی خوبه

+بهاری باش دوست پاییزی : )
پاسخ:
بهار با ما همراهی نمیکنه :)
بعله چون فرق دارن باهم گفتم!

دیوونه ی عاقله پاییز!
تعارض فشرده داشت!
پاسخ:
:)
۰۶ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۸ فرجی دیگر
حرف دل بود البته تو رشته های شما این پررنگ تره
می دونی من به این نتیجه رسیدم که علم واقعی در هیچ دانشگاهی حتی شریف!!! یا تهران!! نیست هیچ جا
باید خودت بگردی و سرچشمه رو پیدا کنی
حتی متاسفانه حوزه هم ... البته به نسبت دانشگاه بهتره
تحلیلت واقعا خوب بود مختصر و مفید بده برای نشریه باچه؟ بده دیگه
راستی امتحانت خوب شد؟
پاسخ:
حوزه هم کامل نیست .. هیچ جا کامل نیست چون ما آدمای به شدت ناقص این جامعه رو پر کردیم و پس فردا میشیم معلم های بعدی... مادر و پدرهای بعدی و ....
نـــــع خوب نشد . کدوم امتحانو میگی حالا ؟ :))

کاش
کاش ...
کاش قلممان لااقل استادی داشت ...
نمیدانم لهوف خواندن و نهج البلاغه خواندن و صحیفه خواندن در کلاس درس ما جای ندارد ...وقتی سیرع علوی داری باید بروی تاریخی بخوانی که همه اش ظلم است همه اش تحریف است ...
هیچ کس از کربلا از حسین روایت تاریخی نداده است اصلا چنان محوش کرده اند که نمیدانیم ...
اما آموزه هایمان چیز دیگری می گوید میدانم ...
هرجا نقص خود را دارد مهم بصیرت پیدا کردن است به معنای واقعی ...
نمیدانم حرف دل زیاد است اما حرف دلم با خودم است کاش خودت کاری کنی ...
۲۳ دی ۹۲ ، ۱۱:۵۴ بچه پرنده
انگاری حرف دلم را کسی زده باشد کلی ذوق کرده ام . بماند که نه تنها در علم که در اخلاقم خیلی زیادی استادان نقص دارند.
این ترم بعضی استادا از خود ما دانشجو ها هم بی اخلاق تر بودند. از خود ما لجباز تر و یه دنده تر ....آن وقت می گویند فرهنگسازی کنید .نمیدانند که کار از ریشه خرابه...
این ترم بدترین دوران دانشجویی بود فعلا..مابقی الله اعلم...
از درس گرفته تا اخلاق استدا به علاوه بعضی از داشجوهای حرص در بیار و همچنین بی خیالی خودمان....
اگه قراره به قول مامان پرندنه همه کارا خودمون انجام بدیم پس این همه دوری از خانواده و سختی برای چی...چی فکر می کردیم وچی شد ...
پاسخ:
صبر ... صبر ..و بیشتر از همه ساخت و ساز خودمون و نسل بعد برای جایگزین ... !