و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

دروازه بان

يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۷، ۰۲:۲۴ ق.ظ
گفتم: درگروه خودتان چه کاره ای؟

گفت: دروازه بان دلم!

گفتم: این هم شد کار؟ برو تو خط حمله.

گفت: فکرم از دروازه مطمئن نیست. دلم یک دروازه است. اگه کنترل نکنم می بینی پی درپی گل می خورم.

گفتم: مثلا چه گلی؟

گفت: گل گناه، گل هوس، گل غرور، گل دوستیهای حساب نشده، گل غفلت ازآینده وآخرت!

گفتم: چطوره جمع شیم و با تیم  ابلیس مسابقه بدیم!

گفت: به شرط اینکه خودم دروازه بان باشم چون می دونم که از چه زاویه ای توپ گناه را به طرف دروازه ی دلها شوت می کنند!

گفتم: قبول ولی این تجربه را ازکجا کسب کردی؟

گفت: زاویه ی حمله ی ابلیس ((غفلت)) است و ((غرور)) وقتی چراغ ((یاد)) خاموش میشه غرور به دشمن (گرا) می ده، اون وقت گل گناه دروازه ی دل را می گشاید، شیطان حریف قدری است نمیشه اونو دست کم گرفت!

گفتم: دیگه کدام زاویه را باید مراقب بود؟

گفت:    خواهی نخوری زتیم ابلیس شکست

            باید به دفاع از دل ودیده نشست

           چون شوت شود به سوی دل توپ گناه

           دروازه ی دل به روی آن باید بست!

گفتم: دروازه بانی هم عجب لذتی داره!

گفت: به شرط این که گل نخوری وحمله ی شیطان را دفع کنی. ((جهاد بانفس)) به همین جهت بالاترین

مبارزه هاست...!

التماس دعا

               

۸۷/۰۶/۱۰
فــ . الف