سرطان سورئالیسم
توی خانه ، تصمیم گرفته اند دو روز آخر هفته را هرچه فیلم از اولین تاریخ دوربین دار شدن خانوادگی مان گرفته ایم ، دور هم تماشا کنیم . یک توفیق اجباری . اگر یک نفرمان هم نباشد امیرعلی به حسابش خواهد رسید . باید چند ساعت همه بنشینیم و بخندیم و قهر و آشتی ها یادمان بیاید و گاها قیافه ی هم را مسخره کنیم حتا . دل درد گرفته ام از این همه دیروز .. من که آدم امروز و فردا نبودم .. من را خودم باید به زور از توی گذشته می کشیدم بیرون . بعد دوباره که رها می شدم ، تا به خودم می آمدم غرق در خیال و توهم ، گیج و منگ و آواره به این سو و آن سو ، در احتیاج ِ یک ذره واقعیت، دست و پا می زدم .
رگ های مغزم سرما خورده اند . مثل کیپ شدن بینی ، راه ورود و خروج اکسیژنش مسدود است!
هم اکنون نیازمند یک احساس رئال هستیم !
______________________________________________
پ.ن/ ما را میگردند
میگویند همراه خود چه دارید؟
ما فقط
رویاهایمان را با خود آوردهایم.
پنهان نمیکنیم
چمدانهای ما سنگین است،
اما فقط
رویاهایمان را با خود آوردهایم.
سید علی صالحی
چقدر انتخاب خوبیست عکس دیدن....
اجباریست شیرین...
کاش همه وقت داشتند و ما هم عکس های قدیمی را نگاه می کردیم...