و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

سرطان سورئالیسم

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۲۰ ب.ظ

توی خانه ، تصمیم گرفته اند دو روز آخر هفته را هرچه فیلم از اولین تاریخ دوربین دار شدن خانوادگی مان گرفته ایم ، دور هم تماشا کنیم . یک توفیق اجباری . اگر یک نفرمان هم نباشد امیرعلی به حسابش خواهد رسید . باید چند ساعت همه بنشینیم و بخندیم و قهر و آشتی ها یادمان بیاید و گاها قیافه ی هم را مسخره کنیم حتا . دل درد گرفته ام از این همه دیروز .. من که آدم امروز و فردا نبودم .. من را خودم باید به زور از توی گذشته می کشیدم بیرون . بعد دوباره که رها می شدم ، تا به خودم می آمدم غرق در خیال و توهم ، گیج و منگ و آواره به این سو و آن سو ، در احتیاج ِ یک ذره واقعیت، دست و پا می زدم  .

رگ های مغزم سرما خورده اند . مثل کیپ شدن بینی ، راه ورود و خروج اکسیژنش مسدود است!

هم اکنون نیازمند یک احساس رئال هستیم !

______________________________________________

پ.ن/ ما را می‌گردند

می‌گویند همراه خود چه دارید؟

ما فقط 
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.
پنهان نمی‌کنیم
چمدان‌های ما سنگین است،
اما فقط
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.

سید علی صالحی

 

۹۲/۱۱/۱۱
فــ . الف

نظرات  (۱۱)

۱۱ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۵۳ باران نم نم...
سلام
چقدر انتخاب خوبیست عکس دیدن....
اجباریست شیرین...
کاش همه وقت داشتند و ما هم عکس های قدیمی را نگاه می کردیم...
پاسخ:
سلام .
یک بار مهمان کنید چشم های بقیه را .
و گاهی دیدن بعضی چیزها سخت است...
دیدن اشتباهاتی که تاوانش خیلی زیاد بوده...شاید تا کنون
...
دیدن بعضی عکس ها و نبود آن نفرات تلخ است
...
دیدن بعضی عکس و حسرت خوردن آن لحضات....
...
دیدن بعضی عکس ها و تمنا از خدا برای برگشت به آن ثانیه ها
...
دیدن...
...
آن دنیا کاش حسرت نخوریم از دیدن بعضی عکس ها...
...
دعا التماس دارم از شما
...
ممنون که بعد از مدت ها آمدید
...
یاعلی مددی
پاسخ:
تلخ ترین قسمت ماجرا همین است .. که در تماشای یک فیلم از جشن هم به خاطر کسی که نیست غرق در اشک شوی...
و اما آن دنیا ..... آخ !
۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۱۴ یک بنده خدا
نوشتن تصویر سخت است اما خوب بلدید شما!
نوشته خوبی بود و از آن خوبتر برگشتتان پس از غیبت صغرایی که رفته بودید!
پاسخ:
اگر همین بهانه هم نبود نمی نوشتم .. بهانه هایم کم شده ..
لحظات شیرینی ست یادآوری خاطرات.
اما.....فقط یک لحظه
پاسخ:
کمای عمیق میاره ..
۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۰۸ یک بنده خدا
شاید بعضی وقتها بهانه ها را گم کرده باشسم نه که کم شده باشند.
دنبال بهانه ها بگردید؛ البته اگر شور و شوقی هست!
همه همینطور شدیم .. بین خیال و واقعیت ...
بیشتر با گذشته ها زندگی می کنم. با گذشته امروزم را می سازم و برای فردا نقشه اش را میکشم. گدشته ها تکرار می شوند. خوبییهایش اگر آنها را مرور کنی ودوستشان داشته باشی بازم تکرارش می کنی. وبدی هایش تکرار میشوند اگر دوباره اشتباه فکر کنی.............
عکسها را دوست دارم.....مثلا عکسای طرح ضیافت 91 خیلی دوسشون دارم.از هرجهت....
.....به این عکسها خیره شو خیره شو...............
پاسخ:
:)
مرور گذشته ها گاهی میتونه یه پشتوانه باشه واسه تحمل آینده هایی که بالاجبار باید باهاشون رو به رو شد و میتونه هم حسرت باشه، واسه روزهایی که میتونست آینده باشه و نشد... این بدترین قسمت ماجراس... برا من که اینطوریه.
پاسخ:
شاید هم در تضاد بین شدن و نشدن .. پشتوانه یا حسرت ...
من کلا عکس و فیلم قدیمی میبینم اول لبخند میزنم بعد ناجور توی دلم خالی میشه و غمگین میشم.

اون قسمت پرت شدن تو گذشته و رویا و‌بدبختی‌ بیرون اومدن ازشو کاملا درک میکنم
پاسخ:
گاهی تهش مث بادوم تلخ میمونه ..
پس زیاد فیلم هم نگرفتید
وگرنه باید تا آخر عمر می شستید فیلم های تا الان رو نگاه می کردید!
بعضی اوقات فکر می کن این فیلم گرفتن ها ب چ درد می خوره وقتی هیچ وقت نمی بینیش ؟
قدیم ها نهایتش میشد 500تا عکس میشستن با هم نگاه می کردن هرچیزی هم ه لازم بود به یاد می اومد
پاسخ:
آره قد یه جعبه .. نه بیشتر . وقتی هم که دروبین عکاسی دیجیتال آمد ، فیلم برداری خانه نشین شد .
قدیم ها چندتا آلبوم مشخص بود که از رنگ و روش می شد فهمید توش چه خبره .. عکس ها بوی عکس می دادند . عکس واقعی!
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۲۴ پلک افتاده
سلام من هم بودم؟
پاسخ:
سلام . کجا ؟ توی فیلم ها ؟ بله که بودید :)