و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

شمایی که همیشه زنده اید!

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ

حالا چند هفته ای می شود که سمت شرقی دانشگاه ، آن گوشه ی در حال ساخت مسجد نداشته مان، شده اید تبرک کننده ی لحظه هایی که به یمن حضور شما ، آرام تر ، متولد می شوند . محتاط تر ، مقرب تر .

در همان شب تشییع تان، که حال پدربزرگ روانه ی شهرستان مان کرد ، همان شبی که دور از لحظه ی آمدنتان ، دلم خوش بود به دستی که بر سر دل همه مان می کشید ، گفتند رئیس دانشگاه هم خواب حضرت مادر(س) را دیده که سفارشش کرده اند به دفن فرزندان گمنامشان ، پای همین مسجد نداشته و نساخته . هرچند عطر و آرزویتان را از معراج شهدای جنوب امسال با خود آورده بودیم و بالاخره با فراز و نشیب های بسیار ، در آغوش زمین ِ تحصیلی دخترانه ی ما جای گرفتید .

می دانید که کم طاقتیم ، فهمیده اید چه دل های بی تاب و قرار جوانی داریم که از وقت آمدنتان ،حلول می کنید در اتفاقات خوش.

دعای کنار شما ، احیای نیمه ی شعبان مان  (همان سحری که شفیع مان شده بودید پیش مولا ) ، قرارهای دوستانه ، سلام های صبح و عصر و حتا توسلات پیش از امتحان ، ما را به دم مسیحایی شما ، امیدوارتر می کند ... شمایی که همیشه زنده اید ، همیشه در رگ های حیات زائرانتان جریان دارید و حواستان هست با این خواهرکان مجاور خود ، چطور تا کنید که یادشان نرود برای داشتنتان نذر و نیاز کرده بودند و بیشتر هم که می گذرد ما را به اعجاز حضورتان مـؤمـن تر می کنید . 

امروز هم ، همین پایین پای مسجد نداشته و نساخته مان ، یعنی سر مزار شما ، خطبه ی عقد خوانده شد . برای دو نفری که خودتان واسطه ی آشنایی شان بودید و نشان دادید چه دل شادتر از ما ، به فکر زندگی هستید . زندگی های نزدیک به خدا .

خدا به مادرانتان عزت و رحمت عطا کند که معلوم نیست کجای این سرزمین ، در آرزوی کامروایی پسرانشان به سر می برند. شاید هم در حسرت این آرزوها ، سر بر خاک نهاده باشند دیگر ...

 

                                 

 __________________________________________________________________________

پ.ن ) با ری حان رفته بودیم در یکی از خیابان های شهر به قصد تــذکـر لـسـانی ، که تبدیل شد به تـذکـر گـلی :)

خودش یک خلع سلاحی بود برای خانم هایی که می خواستند در مقابلمان جبهه بگیرند . 

در جواب سوال و تعجب بعضی ها گفتیم به بهانه ی ماه شعبان است ، به چند نفری هم اینطور که : به خاطر خانم بودنتان، گل بودنتان . آخرش هم لبخند می زدیم و اشاره به پوشش و حجابشان می کردیم.

مثلا فکر کنید که نگهشان می داشتیم ، با طمأنینه و طیب خاطر توضیح می دادیم که ببینید خواهر من ! المرأة ریحانه ! :)

اما دوتا نکته در این باره :

- در همین مدت نه چندان طولانی همیشه چهره ی تک تک کسانی که مورد امر به معروف و نهی از منکر خودم واقع شده اند توی ذهنم باقی مانده . گاهی انقدر به بعضی هایشان _مخصوصا آنها که بدترین واکنش را نشان داده اند_ فکر می کنم که بعدش اگر بخواهم ، نمی توانم فراموش کنم چهره شان را . خداخدا می کنم که یک طوری متوجه اشتباه شان بشوند. شاید اگر دلسوز واقعی بودیم وضع مان بهتر از این میشد...

- بعضا آنها که پوشش بدتری دارند و نیاز حتمی به تذکر ، همراه یک مردند . مرد که نه ، نمی دانم چه می شود اسمش را گذاشت . اما به سبب نکره بودن و احتمالا نامحترمی شان ، از طرف ما که خانم ـیم نمی شود جلو رفت و چیزی گفت . تأسف به حال این همراهی ها ...

نظرات  (۱۲)

سلام...

برگشتنت مبارک

خوش اومدی و خوش بمونی.
خدا بر توفیقات تون بیفزاید. انشالله :)

عاقبت بخیر باشیم
پاسخ:
سلام. حالا انگار چقد وقت نبودم !
:)
سلام
آفرین به پ.ن
بشدت آفرین:-) 
پاسخ:
سلام
سلام، انتظارش نمیرفت، بازگشت زودهنگام بود. معذرت میخوام ببخشیدا ولی آدمایی که مرض نوشتن دارن نمی تونن بیکار بشینن :-) 

من چندتا مشکل دارم. به نظر شما اونا رفتن که شهید بشن یا بجنگن؟ کدومش نیت درستی بود؟ اگه نیتشون غلط بوده شهید هستن یانه. به قول ما هچینه مگه. همیشه این موضوع که دست ما بگیم که شهید یا دست خداس گرفتارم میکنه.

عروسی هر جا باشه خوبه. سر قبر ولی خیلی آوانگارده دیگه :-\ 

جدا ینی رفتین یه لنگه پا وایسادین تذکر لسانی و گلی. :-)  می دونین اگه حرف اثر نکنه ممکنه ایراد از گوینده باشه. یاد پیامبر میوفتم که ملت از دستش پنبه تو گوش میکردن نشنون. :-) 

و یه سوال. به نظرتون اونی که مثلا لازمه بهش تذکر داده بشه اصلا اعتقادی به اسلام داره، اگه نداشت تکلیف چیه. من با اینجور آدما بحث کردم غالبا رابطه ای دیگه با اسلام ندارن. قبل گیر دادن به حجاب و زن عفیفه است و فلان و اینا اول باس دوباره اسلام بیارن. مسئله فقط جراتشه که هیشکی نداره ابرازش کنه. دیگه خودتون شرایط مسلمون زاده رو بهتر میدونین.

نکره بودن ینی چی؟ ذهنمو مشغول کرده. به نظرم رفتارشان خیلی به پارگراف بالا مربوطه.


پاسخ:
سلام. توضیح کوتاه : در درجه ی اول رفتن که جا نمونن . که به تکلیف مردونه شون عمل کنن . چه شهادت هدف غایی باشه چه غیر شهادت..

انشاالله که ایراداتمون حل شه، برای حلش هم باید تلاش کنیم تا اثر کنه . اما در هر حال مهم انجام واجبه. اونی که اعتقاد نداره گناه خودش رو سنگین تر می کنه ، از وظیفه ی ما چیزی کم نمیشه . چون داریم بی قانونی ش رو میبینیم.

نکره بودن ینی یه چیزی تو مایه های مذکر بودن اما مزخرف بودن. (!)
سلااام

مهم تلنگریه که زدین .. ان شا الله که خدا هم قبول کنه . گاهی غرق گناه میشیم و غفلت سر تا پامون رو می پوشونه . گاهی هنوز راهی هست و همین تذکرات کوچک و بجا می تونه کار ساز باشه . مهم اینه که بتونی دلی رو بلرزونی .

در مورد اون نکره بودن هم شدیدا موافقم . به شدت مواجه شدم و شدیدا تاسف خوردم از بودن این همراهان !!


سلامت باشی .
پاسخ:
سلام بانو. خدا عاقبت همه مون رو خیر قرار بده..

زنده باشید.

سلام

یه نکته

خیلی از این نکره ها ظاهرشون فقط غلط اندازه .دقیقا مثل همون خانما!

من یه مورد به خانمی که خیلی پوشش بدی داشت و همراه همسرش بود تذکر دادم.خانمه بد جواب داد اما آقا به نشانه خجالت و تایید حرف من ،سرشو پایین انداخت.خجالتی که نشون داد اصلا به ظاهرش نمی اومد.

 

پاسخ:
سلام
ولی به هر حال احتمال بی احترامی هست . درست نیست اقدامش ..
۰۲ تیر ۹۳ ، ۲۰:۳۷ پلک افتاده
1) زندگی های نزدیک به خدا! .... مبارکشون باشه زندگیشون قشنگ انشااله
 2) ادبیاتت بد جوری غلتیده ..........

به ارتباط مجازیت عادت کردم . کلی دلم آروم شد .
پاسخ:
غلتیده ینی چی عمو ؟
۰۳ تیر ۹۳ ، ۰۲:۰۴ تـُــرکــِــ گــَــنـدابـی
سلام
وبلاگ جالبی دارید.
به ما هم  سر بزنید با پای دل...
۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۴ فرزند خاک
سلام...
سلامشونو خیلی برسونید این دو عزیزی که جدیدا مهمونتون شدن...خیلی مردن...
خیبری سوز داره...دود نداره ها
عاشق اینم که میان و همه رو به هم میرسونن...لبخند
التماس دعا
یاعلی مددی
پاسخ:
سلام. سلامت باشید
۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۵:۰۲ امیرابوالفضل علوی
دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم گذشتیم، آنجا پشت خاکریز بودیم اینجا در پناه میز، دیروز دنبال گمنامی بودیم امروز مواظبیم ناممان گم نشود، جبهه بوی ایمان میداد اینجا ایمانمان بو میدهد، آنجا روی درب اتاقمان می نوشتیم یا حسین(ع) فرماندهی از آن توست الان می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.
"شهید شوشتری"
۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۸ پلک افتاده
یعنی خیلی ادبیات این مطلب قشنگ بود. مطلب یه طرف ، ساز ادبیش هم یه طرف .
پاسخ:
:) لطف دارید
دلت به چی خوشه
یه ذره اخلاق شهدایی پیدا کن ابجی وگرنه اسم شهدا رو همه بلدند ببرند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی