شووما چقده با ادب بودین بچگیا؟! ما یه حرفای زشتی از بچه های کوچه یاد گرفته بودیم اونا رو می گفتیم!!! هر بار هم مامانم اینقده دعوام می کرد که نفسم بالا نمی اومد!!! الان هم همونا رو بهشون گفتم تو دلم!!! تا ظهور...
چارنفر آدم تحویلت گرفتن خودتو گم کردی هان؟؟؟ از امثال تو متنفرم.. تا یکم خودشونو تو اینه میبینن دیگه تموم میشه همه چی.. بابا زیر پاتم نگاه کن!! فکر نکن نمی شناسمت. همه این حرفا از علم می زنم! اون گوگل پلاستم به درد خودت می خوره و مغرورای مثل خودت..
بیخود مظلوم نمایی نکن.. یعنی میخای بگی خیلی خوبی که عصبانی نمیشی؟؟؟ بدم میاد از کسایی که فقط خودشونو میبینن.. و درباره بقیه قضاوت بد می کنن. از کجا مطمئنی من از تو پاک تر نباشم؟
یادش بخیر رسم و رسومی داشتیم ... این سنتا رو همه دوست می داشتیم زمستونی بود و شب یلدایی ... یه کرسی بود و دور اون غوغایی ! هندودنه و شیرینی و آجیلی ... انار سرخ مزه می داد خیلی ! گاهی به حافظ میزدن تفعل ... تمام خونه می گرفت بوی گل ! پدر بزرگ خاطره تعریف می کرد ... مادر بزرگ خنده می کرد کیف می کرد ! بچه ها مشغول تناول بودن ... آفت آجیل بودن و هل بودن ! .... .... یادش بخیر رسم و رسومی داشتیم ... این سنتا رو همه دوست می داشتیم
چارشنبه سوری یادته چه جور بود ؟! حقیقتا" یه جشن و یه سرور بود ! بوته فروش از وسط بیابون ... بوته میاورد کنار خیابون ! بدو بیا آی بوته بوته بوته ... بدو که شد بوته تموم ۳ سوته ! ..... ..........
" چهارشنبه سوری" سنتی قشنگ بود !! نه جای نارنجک و نه تفنگ بود ! ترقه ای نبود و رنج دلی !! که بشنوی نفرین ز هر منزلی ! "یادش بخیر رسم و رسومی داشتیم !! این سنتا رو همه دوست میداشتیم !......
نیمه اسفند که خودت میدونی !! یعنی نظافت و خونه تکونی ! عید میومد و وقت خوشحالی بود !! دیگه زمان شستن قالی بود ! به همراه گرد و غبار منزل !! شسته میشد کدورتا هم ازدل ! نه مثل حالا که دکور میزنند !! هی به سر همدیگه غر میزنند ! رونق تو خونه هست ولی صفا نیست !! صفا که نیست دیگه نور خدا نیست ! رسمی که چون شمعی نداشت تکلف !! تجملات به شعله اش کرده پف ! وو..... یادش بخیر رسم و رسومی داشتیم !! این سنتا رو همه دوست میداشتیم !
بوی بهار میاد و بوی نوروز !! مرغک دل پر زده سوی نوروز ! سفره هفت سینی و قرآنی بود !! خدا خدا ذکر هر ایرانی بود ! لحظه سال تحویل چه ساعاتی بود !! همراه بوسه ها صلواتی بود ! پدر که لبخندش و ابراز میکرد !! زود لای اون قرآنش و باز میکرد ! میگفت حالا که قرآن و بوسیدی !! این اسکناس و بگیر از من عیدی ! ووو...
هر دید و بازدید از صمیم قلب بود !! حرفای زیبا و قشنگ به لب بود ! اما حالا نگاه کنید به نوروز !! نگاه کنید به این عید دل افروز ! .....
...............با مطلبی با عنوان : (رسم و رسوم ) !!..... به روزم