چون حلقه بر دریم !
در یک دست منازل السائرین خواجه عبدالله و دست دیگر روی پیشانی تب کرده ...
اتاق را طواف می کنم ... منی که عادت به یک جا نشینی و خواندن دارم ، هی از این کنج خیز بر می دارم
زیر لب می گویم " ففـرّو الی الله " می چرخم دور خودم ، دوباره به آن کنج می گریزم ...
باب یقظه را بر دل می کوبم ؛ « بگو همانا اندرز دهم شما را به یک چیز که به پای ایستید برای خدا »
و یقظه سه چیز است ! نخست نگرش دل بر نعمت .
تو را صدا می زنم ، تو را که صدا می زنم و می نگرم خدا نزدیک تر می شود !
بیدارم می کند این عطر سیبی که داری ! گنجشک زبان بسته ی دلم بال بال می زند تا راه بیابد .. آسمانی...
« پس بیندیشید تا بدانید که نیست بر یار شما دیوانگیی... »
دلم هوای باغچه ی خانه مادربزرگ را کرده، هوای بوته ی گل سرخی که با خارهایش بیش از خودش مشغول بودم..
گل های سرخ آنجا مرا یاد عقیق چشم های تو می اندازد!
آن وقت که گردن کج می کنی و سنگینی نگاهت صاف می افتد روی قلب معسورم !
« و آنان که می دهند آنچه را که باید بدهند و دلهایشان لرزان است .... »
ریاضت نرم کردن است ، دلم را نرم کن تا قدم هام بهانه نیاورند ! " و لو علم الله فیهم خیراً "
« ودلهایشان لرزان است که به سوی پروردگارشان باز می گردند »
رو دل کرده ام ! از این همه بدایات و نهایات ...
از این اتصال و انفصال خودم با تویی که نطفه ی بسته نشده ی کلمات را لای تمام صفحات نیمه کاره جا گذاشتی !
ورع آن است که تا آخرین اندازه پرهیزکار باشی ...
خواجه را کنار می گذارم ، چادر نماز را دور خودم می پیچم ، چمبره می زنم یک گوشه ی دم کرده ی ذهن ..
کتاب نهیبم می زند ! " یا ایها المدثـر "
باید از تو پرهیز کرد یا خویشتن ؟
« و مسافر در میان پرندگان هوایند نه با پر و بال مستانند ، زنده از شرب عشق ، زندگانند به حیات قرب »
رو دل کرده ام از واژه های تخسی که بی ایمنی سرعت گرفته اند و پیاده نمی شوند ...
برایم چایی نبــات و نعــنا دم می کنــی ؟
__________________________________________________
پ.ن1 ) من همان اندازه که در خلسه ی ادیان فرو می روم ، در گیج و منگی ِ عرفان بیشتر غرق می شوم !
مثلا در ردیف آخر تنگ و تاریک کتابخانه ی دانشکده که می تواند از یک بستنی فروشی هم خوشمزه تر باشد !
پ.ن2 ) این ضمیـر پابرهنه ی " تو " متعلق به هیچ کس نیست . :)
پ.ن3 ) الهی درد می دانم ، دارو نمی دانم ، یا می دانم خوردن نمی توانم ! پس چه سازم ؟ جز اینکه می سوزم !
پ.ن4 ) ما با توابــم و با تو نه ایم " اینت بُـلعجب " ! / در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم !
پ.ن5 ) من عروة الوثقی عشقم ، فیه ما فیه م شدی ! / من مخزن الاسرار دردم ، کاشف الاسرار شو !
یا علی..