و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

بانوی خیمه ها

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۲۸ ق.ظ

جماعت کثیری از مردهای عرب به همهمه ی خرید اسرا افتاده بودند

بانو فریاد زد اُسـکُـت

طنین صدای امیرالمونین فضا را پر کرد

حتی زنگ ها هم از حرکت ایستادند...

.

/دل من به پر ِ پرچمت خوشه../

 

۹۱/۰۹/۱۱
فــ . الف

نظرات  (۱۲)

ای که ازکوچه زهراوعلی میگذری دل قوی دارکه خاک دردوست شفاست
خداقوت خیلی زیباست
۱۱ آذر ۹۱ ، ۰۳:۴۹ آهسته عاشق می شوم
بی قرارم، سوگوارم... تا به هنگام ظهور.
.
.
.
آجرک الله یا صاحب الزمان.
۱۲ آذر ۹۱ ، ۰۵:۲۰ آهسته عاشق می شوم
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلْمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِى الاْخِرَةِ»

بدانید که دنیا شیرینى و تلخى‌اش رؤیایى بیش نیست، و آگاهى و بیدارى واقعى در آخرت است.
امام حسین علیه السلام.
۱۲ آذر ۹۱ ، ۱۱:۰۱ سیده طیبه
محرم ک می شود
دلم را خوش میکنم ب نگاه خدا
بی جهت نیست ک آسمان نزدیک تر است..
سلام بر قلب صبور عمه جان من و شما
ی
ا
ع ل ی ع
سلام با مطلب
تناقض گویی ها رفتاری در صدا و سیما ..
به روز هستم
سلام
خوبین؟
من قبلا هم اینجا اومدم
خوشا بحال اونایی که تهرانن
شاید حالا تونستن ضریح جدیدو طواف کنند
ویا حالا که پرچم سرخش روی مناره مسجد بلال صداو سیمات هر بار با دیدنش حس بودن در بین الحرمینو داتشته باشن
خوشحال میشم با حضورتون راهمو روشن کنید
یا حی
خیل دشمن، که تو را سنگ زدند
با لگد بر بدنت چنگ زدند
روی تل بودم و من می دیدم
انس و شمر و سنان، آه ، هماهنگ زدند
زینب جان. طنین و جاذبه ی علی(ع) را از زبان تو شنیدن زیباست بانوی صبور
۱۹ آذر ۹۱ ، ۱۱:۴۹ عبد العاصی
سلام
گفتی سر تو را ته خورجین گذاشته اند
چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت
تو سنگ می خوری و سرت پخش می شود
انصاف نیست بی کس و تنها ببینمت
فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر
بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت....
امان از دل زینب س
یا علی
۲۰ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۰ زینب سادات
جسارت رو به حد اعلا رسونده بودن
ای دختر علی،ای خواهر حسین
ای زینب بزرگ
ای پیک انقلاب شهیدان کربلا
در روزگار خود در طول قرن ها
از ما به تو درود فراوان و بی شمار
در آن غروب سرخ که گشتی اسیر ظلم
آزادی بشر ز جفاها نهفته بود
فریاد تو حماسه ی جاوید کربلاست
جوش و خروش تو در نهضت حسین(ع)، رمزی از آن بقاست ، بقایی که در فناست
رنج مقدسی که کشیدی به جان خویش، شد شعله ای که طول زمان را فرا گرفت
خشم مقدسی که برانگیختی زدل ، در اندرون کاخ ستم آتشی فکند
صحرای کربلا . . .
از التهاب سوزش شلاق آفتاب، می سوخت از تبی که به جانش فتاده بود
در پستی و بلندی آن دشت سوخته
در زیر آتشی که ز خورشید می جهید
همراه کودکان و یتیمان بی پدر، همدرد کاروان اسیران حق پرست
زینب به کوفه می رسد . . . اما چه کوفه ای!...
غرق نشاط و هلهله و رقص و خنده ها، در موج مردمی که به شادی نشسته اند
زینب سر از کجاوه به بیرون کشید و گفت: ” ای کوفیان، ای کوفیان برای چه هستید شادمان؟؟ “
ماییم خانواده ی پیغمبر شما! ما خارجی نه ایم.
ای کوفیان! به مرگ حسین عید کرده اید؟؟!!
ای کوفیان که حیله و نیرنگ کارتان! همواره بوده است دورویی شعارتان.
ای وای بر شما!!
با دست خود نهال شرف را بریده اید
سوی حسین نامه ی دعوت نوشته اید
آنگاه تیغ جور به رویش کشیده اید؟؟
آنقدر گفت تا که همه اشک ریختند، از حسرت و ندامت خود ناله ها زدند
زینب، ادامه داد:
. . . چشمانتان برای ابد پر ز اشک باد، اشک دریغ حسرت و اندوه جانگداز
ای مرگ بر شما . . .
در کوفه انقلاب به پا کرد و شورشی
آنگه به سوی شام روان ساخت کاروان
تا کاخ ظلم بر سر ظالم کند خراب
رگبار نطق روشن و روشنگرانه اش ، بیدار ساخت توده ی اغفال گشته را
پر شور خطبه اش ، درهم بریخت سنگر مکر و فریب را
در بارگاه شام . . . وقتی یزید مست، به لب جام کبر داشت
از باده ی غرور همی خورد جرعه ها
فرمانروای مطلق آن بزمگاه بود
جغد سکوت سرخ در آن کاخ می پرید، تاب سخن نداشت کسی در بر یزید
ناگه . . . . . سکوت بزم غرور آفرینشان، در هم شکست از سخن دختر علی
آن دخت بت شکن . . . از جای خاست تا شکند آن بت پلید، چون تندری به کوه
فریاد بر کشید: آهسته تر یزید! . . . قدری درنگ کن
همواره دودمان نبی بوده سر بلند، . . . رسوا تویی نه ما
این قدرتی که از پدرت ارث برده ای
عزت برای ملت ما نیست، زلت است
. . . . . . بیچاره ملتی که تویی پیشوایشان ، از پای تا به سر شده ای غرق ننگ ها
اما غرور چشم تو را کور کرده است
من از کدام ننگ تو داد سخن زنم؟؟
از ننگ جاودان نیکانِ مشرکت؟ از لکه های ننگ که بر جا نهاده اند؟ از نام”هند جگر خواره “ مادرت؟
از کاخ زورگوییِ عیاشیانه ات؟ این قتل عام و”عید ظفر “ ؟ . . . . . . . !
کور خوانده ای
ما راه مستقیم حقیقت، گزیده ایم . . . از موج ها چه باک؟!
بوده است و هست کشتی حق زیر پای ما
شکر خدا که شهد ”شهادت“ چشیده ایم . . . آب حیات ماست . . مرگی حیات بخش که ما ارث برده ایم.
عزت برای ما و خدا و پیغمبر است
ننگ ابد برای تو و دودمان توست!