و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

1) در مورد رزق، تعابیری که در آیات و روایات به چشم می خورد متفاوت است ، رزق واسع داریم و رزق کریم. و خصوصیت رزق همین وسعت و کرامت آن است .

رزق وسیع رزقی است ک تمامی ابعاد و وجود انسان را در برمی گیرد ،رزق ما تنها خوراک و آشامیدن و لباس نیست.

کرامت رزق در این است که تو ذلیل و وابسته نشوی ، پست و گرفتار نشوی ، رزق کریم رزقی است که تو را ذلت نچشاند، عزت بدهد ، رها و فارغ کند . به خاطر همین است که رزق اولیای خدا « من حیث لایحتسب » عطا می شود تا از هر تعلق و وابستگی رها باشد .

فضل زیادتی است، زیادت از نیاز ما ، زیادت از استحقاق ما و زیادت از حتی ظرفیت و گنجایش ما .

پس فضل این همه را در بر می گیرد، فضل از نیاز و استحقاق و ظرفیت . یعنی عنایتی که بیش از همه ی این هاست . بیش از نیاز تو و بیش از استحقاق تو و بیش از حتی ظرفیت و گنجایش تو . 1

 

2) « و ارزقنا من فضلکَ الواسع رزقاً حلالاً طیباً و لاتُحوجنا و لاتُفقرنا إلی أحدٍ سواک »

 ( دعای روز شنبه ی حضرت زهرا سلام الله علیها )

 

3) مادرها مهربان اند ، دلسوز اند ، از فکر نان و لقمه ی جسم و روح فرزندانشان بیرون نمی آیند . بعضی از مادرها ، برای همسایه هایشان هم دعا می کنند ، بعضی از مادرها اگر زخم هم خورده باشند ، اگر عمری خانوادگی ظلم دیده باشند باز از دعایشان در حق دیگران نمی کاهند . بعضی از مادرها انقدر مادرند که هنوز برای روسیاهان، عطر چادر خاکی شان ، عطر مرحمت خدا می دهد حتا اگر...

 

4) بعضی یعنی همه . همه یعنی همه ی دو عالم . یعنی مادری که کاش نگاهش را رزق واسع مان نگه دارد همیشه ، بس که کریم است ...

 

5)  « الهی انت المُنی و فوق المُنی أسئلک أن لاتعذّب محبّـــی و محــب عتـرتی بالنّـار »

    « الهی و سیّدی اسئلک بالّذین اصطفیتهم و ببکاء ولدی فی مفارَقَتی أن تغفِرَ لعصـاة شیــعتــی و شیـعة ذریّـتی »  (صحیفة الزهرا )

خدایا تو آرزو و بالاتر از آرزوها و خواسته های ما هستی . پس به حق کسانی که برگزیدی و به اشک فرزندانم، عصاة و گناهکاران از شیعیانم و شیعیان فرزندانم را ببخش .

آن فوق المُنی ، همان فضل اوست ، زیادتی از عنایت اوست که بیش از استحقاق تو و نیاز تو و حتی ظرفیت و گنجایش توست ... 2

___________________________________________________

پ.ن 1) من فکر می کنم آن فوق المُنی همین فرزندی کردنی است که سهم داشته ایم در ملکوت مناجاتش ...

پ.ن2 ) 1و2 از کتاب دعاهای روزانه ی حضرت زهرا(س) ی استاد صفایی حائری ست/ اگر نخوانده اید عیدی تان باشد که از دست ندهیدش +

پ.ن3 ) بارها رنج را شمرده ام

          اما رنج تو را، فقط پس از تولد تمامی وارثان زمین می توان شمرد.

          رنج تو ، رنج تمامی آن هایی است

          که بایست در گلواره های بلا ، پخته می شدند 

          اما در شعله های حسادت سوختند .

          و اگر مرهم تو نبود که این سوختن را به ساختن برساند

          نمی دانم بر ما چه می گذشت ...   عین صاد

۷ نظر ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۱۰
فــ . الف

به صف شده بودیم برای گردان تخریب .

هوای دوکوهه تاریک بود ، تاریک و خنک . نسیمش هم بوی خاک می داد .

همه سر و صدا می کردند و با سوال و جواب هایشان و با غرغرها و خنده های گاه گاه ، نمی گذاشتند منظم

به چشم بیاییم. فرمانده جلو آمد ، یک سردار قدیمی ، با لباس نظامی و جدیت لحن .

سکوت ، به کوتاهی چند دقیقه حکم فرما شد .

حرکت قدم ها آرام بود ، بر عکس ضربان قلب . فرمانده دم می داد ، تمام آن مسیر 6کیلومتری رفت و برگشت را . 

این دل تنگم ، غصه ها دارد .. گوئیا میل کربلا دارد ...

آسمان را یکی آنقدر کش داده بود که زمین به چشم نیاید ، اما من برای خودم در همان زمین هم جایی نمی دیدم..

اولین باری که احساس ترس واقعی کردم . اولین تاریکی ِ عمیقی که مرا در خودش فرو برد . چیزی شبیه مرگ.

یک وحشت عظیم.

.

تحقق بار دومش خیلی به طول نکشید ، از دم غروبی رفته بودیم شلمچه برای وداع . روضه ها که تمام شد

شب بود . نماندم تا بقیه برسند ،  با همان بغض جاری ، خودم را روانه ی مسیر خاموش برگشت کردم ..

روانه شدن همانا و جان دادن در تاریکی ِ دوم همان ... هیچ نوری نبود ، فقط پرچم های یاحسین و یامهدی و...

و آسمانی که باز نگاه مرا در خودش جای نمی داد ... 

______________________________________________________________

پ.ن/ به خیالم جوگیر شده ام . مثل دختران دبیرستانی که فکر می کنند دیگر سیم شان به سیم شهدا وصل است.. با این تفاوت که، هر چه خواستم دلم گیر کند به سیم خاردارها، نتوانستم، عوضش همان اول سفری، چادرم پاره شد.. حالا مثلا ادایش را درمی آورم که دستم نمی رود گرد و خاکش را بشویم ... وگرنه از تنبلی ست .

مثل تنبلی روح که نمی گذارد معصومیت از دست رفته بازگردد ...

 

                                      

 

۱۲ نظر ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۲
فــ . الف