ما داشتیم تو را با همه ی سادگی ات ، روی پرده ی سینما(یی که آدم خیال می کرد خود خارج است) ،
نگاه می کردیم . یک ساعت و نیم جلوی چشم هایمان زندگی کردی، بزرگ شدی، جدی بودی، انگار خودت بودی و بعد ناگهان در جایی از تاریخ گُم شدی...
ما همان جا بودیم، پشت دری که به سمت تو باز شده بود. دلمان میخواست دست دراز کنیم و بکشانیمت بیرون. می شد ؟
فیلم ِ تو، اُپِن اِند ترین فیلمی بود که دیدیم. بدون ضایعات ِ کارگردانی های روشنفکرانه. اما پر از سه نقطه . مقابل این سوال که اگر برگردی؟ اگر برگردی؟ وای اگر برگردی؟ طاقتش را داری؟