و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

این روزها قدم های احساسم را شماره می کنم...

نکند هوای دیدارت را گم کنم میان آمال ِ لاابالی ام . . . !

............................

... الهی! هل یرجعُ العبد الابقُ الّا الی المولاه ..؟ ...

۲۱ نظر ۲۹ شهریور ۹۰ ، ۱۷:۰۹
فــ . الف
کاش نفس ِ سرکش ِ من هم

                دفاع مقدس داشت . . . !

۲۸ شهریور ۹۰ ، ۰۱:۴۹
فــ . الف

نماز ظهر رمضان 1432 مسجد محله ی ما :

/همهمه ی قبل از نماز/

-       حاج خانوم تراخدا یه ذره جمع تر بشین ما هم بتونیم بایستیم طبقه بالا دیگه جا نداره..

-       شرمنده حاج خانوم بغل دستمون دیگه میخوره به قسمت مردونه نمی تونیم بکشیم اون ور تر..

-       ببخشید حاج خانوما صف های جلو دیگه پر شده؟ نمیشه بیایم اونجا؟

-       نه بابا چی میگین شما! صف های جلو را که از یک ساعت قبل اذان سجاده پهن می کنن!

-       خانوم ها لطفا سکوت را رعایت کنن تلفن های همراه هم خاموش باشه حاج آقا هنوز

سخنرانیشون تموم نشده..

-       ای وای چقدر اینجا شلوغه.. نمیشه اجازه بدین حرفهای آقا تموم بشه بعد برای ختم قرآن آماده

بشین؟خانوم کمالی جون بی زحمت اون مفاتیح و قرآن منو از قفسه بدین..من که راه ندارم تا اونجا بیام!

ساعت 3:30 بعدازظهر همون روز/مسجد محله ی ما :

-       حاج خانوم نمیاین بریم؟ دیگه قرآن هم تموم شد..

-       قربونتون یه کم دیگه بشینیم حالا هنوز دعامو نخوندم.. امشب افطاری داری؟ حرص نخور..

فعلا خیلی وقت هست. منم میام کمکت..

.......

اذان ظهر 2 شوال / مسجد محله ی ما :

من : ببخشید آقا نماز جماعت نیست؟

-       چرا دخترم اما هنوز حاج آقا نیومدن..

-       پس چرا هیچ کسی توی مسجد نبود؟ حتی یک خانوم هم داخل زنونه نیست!

-       چی بگم والله!

ساعت 1:35 ظهر :

 نماز عصر تمام میشه. یک نفر از قسمت مردونه مفید و مختصر سلام ائمه را میخونه.

یه نگاه به کل جمع حاضر میکنم.. انگشت های دستم برای شمارش نماز گزارهای عزیز اضافه میان!

میخوام دوباره بشینم پای جانماز که صدای خداحافظی روحانی مسجد شیرجه میره وسط حسم که دیگه

از سخنرانی هاش خبری نیست! پاشو برو تا ضایع تر نشدی!!

.......

طرف با صد و ده قلم آرایش اومده بود مراسم احیای لیالی ِ پربرکت قدر !

 تا دم سرویس بهداشتی مسجد هم آدم نشسته بود و جاش نبود اما حاضر شد همونجا بایسته تا آخر

برنامه.. موقع رفتن گوشیش زنگ خورد.. با خوشحالی گفت: احیا بودم! نمی تونستم جوابتو بدم.

اون وقت ما که از ته مونده ی ادعاهایی که داریم پنج قورت و دوبرابرش هم باقیه ماه رمضونمون که تموم

شد دعا و قرآن بی عمل و ارزش نماز جماعتمون هم رفت گوشه ی سطل ِ فراموشی ! یعنی تفاوت بین

افراد مسلمان با مومنی که ظاهر رفتارش گویای عقایدشه نباید در یک وقت شناسی همیشگی باشه

نه فقط شبهای قدر و رمضان؟

البته تا یک سال دیگه و نگاه مهربون خدا که همه چیز و هر گناهی رو میبخشه  کلی وقت داریم!

اوووه کی میره این همه راهو؟ صبر می کنیم تا دوباره ماه گرسنگی و بیکاری ما برسه که پاشیم بریم

مسجد و برنامه ی ختم و صلوات و دعا و مناجات داشته باشیم..! توفیق اجباری. نه؟

شرمنده خداجون ها ! خودت که از مشغله ی زیاد ما بنده های خوبت خبر داری! اصلن کی گفته نماز و

معنویات گردن ما حق دائمی دارن؟ کی گفته خورد و خوراک و کارهای روزمره با مسجد رفتن و نماز اول

وقت تداخل نداره؟ ما که قراره عمر طولانی شایدم همیشگی داشته باشیم پس دیگه چرا بیخود واسه 

ذکر و قربمون برنامه ریزی کنیم؟ هرموقع فرصت شد باید بنویسی پامون. نه؟

.........

...

امام محمد باقرعلیه السلام : * " محبوبترین اعمال نزد خداوند عملی است

                                                            که بنده بر انجام آن مداومت کند اگرچه اندک باشد. "*

 

 

۲۶ نظر ۱۹ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۵۵
فــ . الف
.................

به تیترهای "جالبی" که گاها سوژه ی کلاس گذاشتن خانم ها جلوی مردها میشه دقت کردین؟

زنی که اتوبوس هدایت می کند

زنی که راننده ی ماشین سنگین است

راننده ی زن ِمترو

زن آتشنشان

زندگی کاری با دنیای مردها

نماینده ای که خیال می کند در نمازمیت  هم با مردها فرقی ندارد!

          

.......

هرچند این بحث قدیمی همیشه بین جامعه ی بانوان داغ بوده و شرط اول اکثر ازدواج ها شاغل بودن

خانم شده اما بد نیست گاهی با یک نگاه مهربون تر هم به این موضوع دقت کنیم..

مقام معظم رهبری همیشه  به اهمیت نقش زنان در جامعه تاکید داشتند و صراحتا اعلام کردند که

حجاب و اساس شخصیتی زن مانع فعالیت مفید و بجای اون نمیشه و هرکاری باید در شان و ارزشش

گنجانده شود..

اما کدام ارزش و شانیت؟

ارزش ِ یکی شدن اتاق های کار؟

ارزش ِ صمیمیت و رفاقت همکارهای مرد و زن؟

ارزش ِ رقابت زیبایی و محبوبیت بیشتر خانم ها بین مردهای مافوق؟!

تقریبا دوره ی 20 سال گذشته وقتی جلسه ی مختلطی در سازمانی بود یک حجاب و پوششی بین

 زن ها و مردهای همکار گذاشته می شد تا خانم ها هم راحت تر صحبت کنن و هم موازین شرعی

رعایت بشه..

حضرت زهرا (س) هم هنگامی که با حجاب خاص و پوشیده شون وارد مسجد شدند تا خطبه ی معروف را

ایراد کنند دستور دادند که پرده ای بین قسمت زنانه و مردها قرار داده بشه و بعد اون حرفهای کوبنده را

زدند..

اما امروزه آیا بین همکارهای نامحرم صیغه ی محرمیت جاری شده؟

و یا گذر زمان توجیه مناسبی برای تغییر معیارها و الگوهای دینی ِ ماست؟

زنی که با افتخار از انجام کارهای شاق و مردانه اش یاد می کنه و

زنی که با خوشحالی حتی زمان ِ صرف غذا هم کنار همکارهای مردش مینشینه وادعا می کنه که

خودش یک مرده، همون فرزند صالح و نجیب ِ اسلام را تربیت می کنه؟ از دامن این زن مرد به معراج

 می رود یا از  آغوش مادر ِ محمدعلی ۱۲ساله که حافظ قرآن است؟

هنر زنی که آچار و دستمال یزدی به دست کنار کامیونش عکس ِ رکوردشکن میندازه زیباتره یا 

خانم حجازی که 4 پاره ی تنش را با اخلاص تقدیم راه شهادت کرد تا بعثی، حجاب و حیای خودش و

دختران ایران زمین را غارت نکنه؟

آیا ارزش های والای روح لطیف یک زن در کارهای مردانه ی خشک و خشن خلاصه میشه؟

چرا امروزه مزیت های جنس پاک زن جای خودش را به تلاش برای برابری با مردها داده؟

آیا خوبی های وجود یک مادر و همسر بیانگر برتریش نسبت به مردها نیست که باید زندگی و آرامش

خودش  و خانواده اش را به رقابت با جنس مخالف بگذرونه؟

نمی خوام بگم همه ی زن های شاغل به همین دلیل وارد دنیای سخت کاری میشن اما حتی برای

 عده ای هم که از سر نیاز و اقتصاد خانواده مجبور به 12 ساعت بیشتر کار خارج از منزل هستن شرایط

طوری نیست که بشه گفت با موازین شرعی و حدود دینیمون هماهنگی می کنه! وقتی در سازمان های

دولتی چهره ی آرایش کرده ی خانم های کارمند و برخوردشون با همکارهای نامحرم

بی قید و شرطی ِ یک قانون کلی و اساسی ِ مسلمون بودن ما را نشون میده دیگه از صفحه ی حوادث و

فجایع شرکت های خصوصی چه انتظاری میشه داشت؟!

یک برنامه ها و نظارت های حتمی وظیفه ی اصلی ِ مسئولین بوده و هست.

اما آیا تک تک کسانی که وارد این مقوله میشن تکلیف شرعی و قطعی ندارن که

 وقتی سر برج ِ حسابرسی ِ خدا رسید فیش حقوقی ِ اعمالشون پر از تخطی و کم کاری نشده باشه؟!

یادمه وقتی میخواستم برای انتخاب رشته اقدام کنم هرکسی از انتخابم چیزی می فهمید با کلی

نصیحت و بیان تجربه هاشون روبه رو می شدم بعد از اعلام نتایج و ورود به دانشگاه هم هرکی از

 رشته ام چیزی سر در می آورد شروع می کرد به توضیح دادن بازار کار و خراب بودن وضعیت شغلی اکثر

رشته ها... بعضی ها هم با کمال بی تعارفی میگن رشته ات به درد هیچ اداره و سازمانی نمی خوره و

داری وقتتو بیخود هدر میدی.. چند وقت پیش  یکی دونفری بهم گفتن این دوره زمونه کی به دین اهمیت

میده که تو داری درسشو هم میخونی! هرچیزی به جای خودش خوبه!

اما من در عین حالی که هربار تو دلم خواستم گوینده ی این حرفها رو خفه کنم با آرامش گفتم و میگم و

خواهم گفت که جای خوب دین توی زندگی من پیدا شده.. و نمی خوام با پیش بینی های مسخره 

حال و فرصت خوب ِ جوونیم را پای رسیدن به قطار رقابت با دنیای پرخطرشغلی هدر بدم...

............................

...............

.......

زیرنویس// توی یکی از پست های چند ماه پیشم یه بنده خدایی گیر داده بود که پراکنده و چرت

مینویسی. هرچند آدرس قبلی مسدود شد و اوشون گمان نمی کنم اینجا رو یافته باشه اما خلاصه اگه

به چشم هرکدومتون چرند و پرند هم بود فاتحه ای برای مرحوم دهخدا بفرستین که اگه حقیقت حرفهام

دستتون نیومده حداقل بانی خیر ِ اهل قبور شده باشم.!

۱۳ نظر ۱۲ شهریور ۹۰ ، ۱۱:۱۸
فــ . الف