اولش خیلی درد ندارد
گمان می کنی که با انکار همه چیز در حالت عادی باقی می ماند
خیلی که فکر کنی حالت عادی را یادت نمی آید چطور بوده است اصلا ...
یک کمی هم از آینه فراری می شوی و دلت نمی خواهد چشمت در چشمانش بیفتد ..
یواش یواش ، لحظه هایت کبود می شود ، مثل بچه ای که غذا در گلویش گیر کرده و تا مرز خفگی پیش رفته است
سعی می کنی خودت را سخت مشغول نشان دهی ، به جمع و جور کردن اتاق آشفته ...
به نخ کردن تسبیح پاره شده .. به نقاشی .. یا به کتاب .. به کتاب ...
عفونت که بیشتر شود ، هیچ کدام این ها افاقه نمی کند ... کم کم پای هر آیه اش زمین می خوری ...
خاکی می شوی ، دوباره می نشینی و سوره ی بغض را لحن دار می خوانی ...
به ریشه رسیده است ، به ریشه که برسد تـب می کنی ، لرز دارد .. بیشتر در منطقه ی زانو ها ....
ضعف غلبه می کند ، دراز به دراز پای سجاده می افتی و به این جمله فکر می کنی که
دندان لق را باید کند ، کند و انداخت دور ، انداخت دور و راحت شد ... راحت شد و ....
______________________________________________
فلم اَرَ مولی کریماً اَصبـَرَ علی عـبدٍ لـئـیم مـنک عَلَیّ یـا ربّ !
تب دار و مریض طی می کنم تا تو پرستاری ام را کنی !
إنّـک تـدعونـی فَاُوَلّی عـنک و تـتحَبّب الیّ فـاَتبغَّضُ الـیـک ...
ناچارم ... قبل از این مگر نبودم که تو مسکن بودی و من درد خویش را نادیده می انگاشتم ؟
/ دعای افتتاح /
پ.ن 1 ) به وقتش هم قد و اندازه ی دندان های آسیب پذیرمان ، جا برای عفونت و نابودی هست توی زندگی ..
بعضی دندان ها عصب کشی می خواهند ، در واقع باید عصب شان را کُــشت تا دیگر حالیش نشود
چه بر سرش آمده .. بعضی دندان ها پـر کردنی اند ، یعنی انقدر خالی شده اند از اصل که حالا باید با فرع
نجاتشان داد ... بعضی ها انقدر نامرتب رشد کرده اند که حالا باید به زور جلویشان ایستاد ...
اما ، یک دندان هایی ، هم عفونت دارند ، هم ریشه ای شده اند ، هم باید عصب شان را کُــشت و ...
و هم از جا درشان آورد ... !
از این دندان های لقــی که نبودنشان به آدم بیشتر آرامش می دهد ، خودمان را خلاص کنیم ... !
پ.ن2 ) میان خـوف و رجـاء حالتی ست عارف را / که خـنـده در دهن و گریــه در گـلو دارد ....