باز از دوریت افتاده به کارم گره ها...
هدفون را در ِ گوشم می چسبانم ...
این روزها آن گوشه ی دسکتاپ گذاشته ام صدای اصفهانی و غم غفلتش را ...
یک play و صفحه ی پخش زنده حرمی که مقابلم باز کرده ام و دستانم می لرزند روی دکمه های کیبورد ...
آرام آرام صحنه را لمس می کنم ..
حالا حرمت از پشت پرده ی اشک دیدنی تر است ...
چقدر یک صحن انقلاب کم دارم تا سرم را بگذارم گوشه ی دیوارش و نفس کم بیاورم آنجا ...
_______________________________
پ.ن1 ) این چند خط صرفا جنبه ی دلتنگی دارد و دیگر هیچ...
پ.ن2 ) این چند خط را نوشته بودم اما ثبت دائم نکردمش ... خوابم برد ...
به اندازه ی یک خواب مختصر که فقط در همان لحظه بشود لذت برد ،
و بعد همه اش از یادم برود.. حرم بودم ... و در خواب ذوق زده از اینکه چه زود جوابم دادی آقا !
پ.ن3 ) ز ره هوس به تو کی رسم ... ؟!
پ.ن4 ) هر روز در خیال خودم ، می دهم سلام ... سمت ِ حرم .. برای تو .. خورشید سر به زیر ...
پ.ن5 ) از رگ گردن من عطر باران تو نزدیک تر است ...
پ.ن6 ) آقا شما که از همه کس باخبرترید .....
پ.ن7 ) +
ز صید طائر بی بال و پر چه میخواهی؟