و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

آه از این راه !

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۵۰ ب.ظ

نیم ساعت بود که دقیقا روی یک خط کتاب متوقف مانده بودم ، نه چشمم می رفت که ادامه اش را بخوانم

نه قبلش را می فهمیدم چه بوده است اصلا ، صدای گریه ی بلندش ، همه را به سکوت خوانده بود ،

ممتد ، عمیق و سوزناک .. کارش به هق هق رسیده  و کم مانده بود ما هم بزنیم زیر گریه ..

اتاق بغلی مان بود ، نمی دانم چی دل دخترک را انقدر قلقلک داده بود که تا چند ساعت بند نمی آمد

بی قراری اش .. انگار بچه های دیگر هم به احترام این همه فریادش قرار بود بی صدا منتظر تغییری باشند ،

مثل من که پشت در نشسته بودم و زمان گرفته بودم برای آرام شدنش ...

که پزشک شیفت شب را خبر کردند و با یک آرامبخش نجاتش دادند ظاهرا ..

دیگر تقریبا 3 سال است که عادت کرده ام به هم زیستی دخترانه ای اینچنین با هم !

شب های طولانی ِ خوابگاه ، روزهای تنهایی دختران ِ جدا مانده از خانواده ... 

یک مجموعه از جنس نازک دنیا ! گاهی برای قهرش ، دردش ، دلتنگی اش، گریه است

و گاهی از سرخوشی اش ، شیطنت هایش ، دوستی هایش ، خنده های بلند و جیغ و شور و هیجان ...

 

با خودم فکر می کنم اگر یک روز دخترم خواست راهی شهر دیگری شود و دانشجوی خوابگاهی !

چطور می توانم خیالم را از بابتش راحت کنم و بعد می بینم که اصلا نمی توانم و نمی شود و نمی خواهم که بشود !

خوابگاه دخترها ، پر است از دل های کوچک مستاصل ... 

دل هایی که سر غم و شادی هم سفره می شوند با هم و می خواهند که زودتر بزرگ شوند

در حجم وسیع خیالاتشان.. قهر و آشتی زیاد هست ... دعوا و گیس کشی هم ! :)  

یک وقت غرق در تمرکز و سکوت خودت مشغول کاری هستی که از صدای جیغ یکی در سالن یا اتاقش

از جا میپری ... یک وقت هم ، هم زمان در ده نقطه ی جغرافیایی نزدیک به تو عروسی برپا می شود

و دیگر هندزفری هم توسل بر نمی تابد ! دوران آشپزی های خنده دار ... خانه داری های مبتکرانه و مبتدیانه ..

زندگی های نزدیک به هم .. با خبر از احوال هم ..

برنامه ریزی و رویاچینی و خلاصه چیزی شبیه همان سربازی پسرها که می گویند تا نروند مرد نمی شوند ! 

______________________________________________

پ.ن 1 ) در خوابگاه اگر بلد نباشی اینطور بلند بلند خودت را فاش کنی و بزنی زیر گریه ...

کم کم با پتو انس عجیبی می گیری ... با سکوت و باران ِ مسکوتش ....

پ.ن2 ) ای که گفتی جان بده تا باشد آرام دلت .... / جان به یغمایش سپردم نیست آرامم هنوز ....

پ.ن3 ) تنها حریم خصوصی من در خوابگاه : !

           

 

پ.ن4 ) نشریه ی دانشجویی " دختران ایران زمین ِ " ـمان امسال در جشنواره رتبه برتر کشوری را کسب کرد !

( حسی شبیه شکستن ِ مهره های کمر و حال خوبی که بعدش نصیب آدم میشه ! )

۹۲/۰۲/۱۴
فــ . الف

نظرات  (۹)

سلام هم قلم! چطوری؟ عالی بود من کشته این فضای دخترونه م با همه سختی ها یا پستی بلندی هاش....
صدای شکستن مهره کمر ... بهترین تعبیر برای آن لحظه که خبر را می شنوی
و حال خوب بعدش
پاسخ:
سلام سردبیر  ِ جان!  مخلصیم ..
هوم... حالش خیلی حال داد ..
نمی دونستم. چه عجیب. در اینجور فضاها به روی ما بسته اس. :) گاهی فقط یه چیزایی از خواهرم شنیدم به شدت عجیب و غریب. البته اونم زندگی خوابگاهی رو تجربه نکرده.

ما معمولا اون عروسی رو فقط داشتیم و کلی شب زنده داری. کلا ما فک کنم به شدت الکی خوش هستیم

تو کدوم جشنواره رتبه کسب کردین؟ البته تبریک :)
پاسخ:
جدی عجیبه ؟ چه چیزای عجیب و غریبی شنیدین آیا ؟

خودتون گفتین دیگه ... الکی خوش ها ..:)

جشنواره نشریات دانشجویی کشور . و البته ممنون.
اول تبریک
به همراه تشویق ایستاده حضار(چشمک)

دوم
با خودم فکر می کنم اگر یک روز دخترم خواست راهی شهر دیگری شود و دانشجوی خوابگاهی !

چطور می توانم خیالم را از بابتش راحت کنم و بعد می بینم که اصلا نمی توانم و نمی شود و نمی خواهم که بشود !
..
پاسخ:
تشکر. تشکر .

دوم : ....
۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۳۳ واقعیت سوسک زده
آن 6 سالی را که دانشجو بوده ام و خوابگاهی بهم ثابت شده آدمها تا خوابگاه نروند بزرگ نمی شوند یک چیزهایی هست که آدم فقط در همچین جایی می تواند آنها را تجربه کند اما خب بنده کلا ترجیح میدادم همانطوری کودک بمانم و اصلا هم تجربه کسب نکنم !


پاسخ:
دقیقا در همچین جایی .
ولی اصلن نمی توانم در این مورد دوم برای خودم به نتیجه برسم ! کودکی یا جوانی ... یا اصلن هیچ کدام حتا !
آقا چرا من حتما باید برم من نویس بعد از اونجا بیام اینجا!؟!
سلام خواهری، بابا ایول دارید تبریکات به قسم های مختلف...البت مهم تر از همه شیرینیش رو کی می خوریم؟
پاسخ:
 د ِ از بس نامردی که آدرس جدید منو بلت نمیشی !!
علیک سلام حاج خانوم .... خخخخخ
شیرینی شما رو که خوردیم با هم صحبت می کنیم . :)
سلام
چه قشنگ:))
یاد دوران لیسانسم افتادم ..توی خوابگاه..فکر کن مثلن یک طرف دیوار چفیه بود و عکس آقا،بعد یک طرف دیگه مثلن انریکه:))
اوضاعی داشتیم با هم اتاقی جانمان:)
پاسخ:
سلام بانو
هم زیستی مسالمت آمیز هم اتاقی ها ... خداروشکر من از این مرحله و امتحان سخت عبور کردم ...
 الان فقط یه طرف اتاق از این خبراس :))
**انشاالله که بلا از آقا صاحب الزمان و

حرمین حضرت زینب علیهاسلام و حضرت رقیه خاتون علیهاسلام

و شیعیان حضرتش دفع شود

جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا صاحب الزمان علیه السلام
و شیعیان آقا امیرالمومنین علیه السلام

و نابودی آل سعود و آل خلیفه و وهابیون ملعون

دست به دعا برمیداریم..**

سلام بر تو ای حجر بن عدی

که پس از 13 قرن هنوز تاوان بیعت با علی علیه السلام را میدهی . . . !

و چه شیرین است این بیعت . . .
خرگوشت اسمش چیه؟
پاسخ:
وا اسم نداره ک ...
سلام
وای دیوونه چه خوب نوشتی! بغضم دادی!!!!

خیلی وقت بود میخواستم درباره همین غمها و شادیهای دخترای اینجا بنویسم ولی بلد نبودم. تو قشنگ تر بلدی کلمات رو بذاری کنار هم که اون احساس اصلی منتقل شه. آفـــــــــــرین. آفریــــــــــــــــــن
پاسخ:
سلام
تچکر :)