تو را بی بهانه دلم خواسته ...
معمولا آدم ها ، نمی توانند همیشه یک حس را نسبت به خودشان به دیگران انتقال دهند ،
گاهی عزیز اند ، مهربان اند ، صمیمیت با آنها خوب است و دلنشین .
گاهی کسانی هستند که برای بودن و رفتن پیش شان ته ِ ته ِ دلت خوشحالی ..
از حرف زدن با آنها خسته نمی شوی ، از نگاه کردنشان هم .. اصلا خندیدن با یک آدم هایی خودش لذت دارد..
حتی لبخندی کوتاه و معمولی .. با کسی که دلت میخواست در حد یک لبخند هم شریکش شوی ...
اما همین های خوب ، همین هایی که یک وقت دلت از بودنشان راضی بود ، گاهی چنان کلافه ات می کنند که
نمی دانی چطور جواب بی حوصلگی روحت را مقابلشان بدهی ...
از آن زمان هایی که دوست داری سرت در لاک خودت باشد، به کار خودت مشغول باشی ،
تنهایی با تنهایی ات دست و پنجه نرم کنی ، از آن زمان هایی که حوصله ی شخصیت های کتاب های جذاب
را هم نداری چه رسد به شخصیت های دنیای واقعی دور و بر ... این ها البته مقطعی اند و زودگذر ...
بیشتر متعلق به حالت هایی ست که درون ، رجوع می کند به آن خود ِ دم دمی مزاج ..
یا اصلا به خود ِ بی حوصله ... به خود ِ دل نازک .. که مثلا دلش میخواهد الکی از دست بعضی ها ناراحت شود ..
بعد هم زود فراموش می کند ... بعد که آقای صبر، به خانه ی روحت برگشت !
یا رفتی و دست خانم ِ مهربانی را گرفتی و آوردی سر زندگی اش ...
حتی گاهی، با خودم فکر می کنم ، من یک وقتی که حواسم نبوده آن کدبانوی مهربان همیشه خندان ِ درونم را
بدجوری رنجانده ام از خودم ... یک وقتی داد زده ام سرش که چرا دستت را بریدی زیر تیغ نگاه آدم ها ؟!
و از آن به بعد .. همان بعدی که من یادم نمی آید دقیقا کی ... از من قهر کرده است این خانم خانم ها ...
__________________________________________________
پ.ن1 ) بعضی آدم ها هم هستند که همیشه ی همیشه ، دوست داشتنی اند .
هیچ وقت حرف زدنشان ، نگاه کردنشان، بودنشان ، حتاتر فکر و تصورشان خسته کننده نیست ، دلت را نمی زنند ...
این ها ، همان ب کمپلکس های زندگی اند ... :)
پ.ن2 ) تا تو مراد من دهی ، کشته مرا فراق تو ... تا تو به داد من رسی .. من به خدا رسیده ام ...
پ.ن3 ) شب عزلتم گوشه ی چشم توست ... در مسجد بسته را باز کن ! فاضل نظری
پ.ن4 ) ضد ِ جناب نظری خواب برای آدم نمی گذارد که ! اصلن ِ اصلن از دستش ندهید !
پ.ن5 ) گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم .... اما دلم برای همان هیچ کس گرفت ...