و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

تو را بی بهانه دلم خواسته ...

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۱۵ ب.ظ

معمولا آدم ها ، نمی توانند همیشه یک حس را نسبت به خودشان به دیگران انتقال دهند ،

گاهی عزیز اند ، مهربان اند ، صمیمیت با آنها خوب است و دلنشین . 

گاهی کسانی هستند که برای بودن و رفتن پیش شان ته ِ ته ِ دلت خوشحالی .. 

از حرف زدن با آنها خسته نمی شوی ، از نگاه کردنشان هم .. اصلا خندیدن با یک آدم هایی خودش لذت دارد..

حتی لبخندی کوتاه و معمولی .. با کسی که دلت میخواست در حد یک لبخند هم شریکش شوی ...

اما همین های خوب ، همین هایی که یک وقت دلت از بودنشان راضی بود ، گاهی چنان کلافه ات می کنند که 

نمی دانی چطور جواب بی حوصلگی روحت را مقابلشان بدهی ...

از آن زمان هایی که دوست داری سرت در لاک خودت باشد، به کار خودت مشغول باشی ،

تنهایی با تنهایی ات دست و پنجه نرم کنی ، از آن زمان هایی که حوصله ی شخصیت های کتاب های جذاب

را هم نداری چه رسد به شخصیت های دنیای واقعی دور و بر ...  این ها البته مقطعی اند و زودگذر ...

بیشتر متعلق به حالت هایی ست که درون ، رجوع می کند به آن خود ِ دم دمی مزاج ..

یا اصلا به خود ِ بی حوصله ... به خود ِ دل نازک .. که مثلا دلش میخواهد الکی از دست بعضی ها ناراحت شود ..

بعد هم زود فراموش می کند ... بعد که آقای صبر، به خانه ی روحت برگشت !

یا رفتی و دست خانم ِ مهربانی را گرفتی و آوردی سر زندگی اش ... 

حتی گاهی، با خودم فکر می کنم ، من یک وقتی که حواسم نبوده آن کدبانوی مهربان همیشه خندان ِ درونم را

بدجوری رنجانده ام از خودم ... یک وقتی داد زده ام سرش که چرا دستت را بریدی زیر تیغ نگاه آدم ها ؟!

و از آن به بعد .. همان بعدی که من یادم نمی آید دقیقا کی ... از من قهر کرده است این خانم خانم ها ...

__________________________________________________

پ.ن1 ) بعضی آدم ها هم هستند که همیشه ی همیشه  ، دوست داشتنی اند .

هیچ وقت حرف زدنشان ، نگاه کردنشان، بودنشان ، حتاتر فکر و تصورشان خسته کننده نیست ، دلت را نمی زنند ...

این ها ، همان ب کمپلکس های زندگی اند ...  :)

پ.ن2 ) تا تو مراد من دهی ، کشته مرا فراق تو ... تا تو به داد من رسی .. من به خدا رسیده ام ...

پ.ن3 ) شب عزلتم گوشه ی چشم توست ... در مسجد بسته را باز کن !    فاضل نظری

پ.ن4 ) ضد ِ جناب نظری خواب برای آدم نمی گذارد که ! اصلن ِ اصلن از دستش ندهید !

پ.ن5 ) گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم .... اما دلم برای همان هیچ کس گرفت ... 

             

 

۹۲/۰۲/۱۶
فــ . الف

من تو او

نظرات  (۱۶)

دقیقاً همینطور است ..!
۱۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۴۹ وقتی که ما شدیم
فراخوان وبلاگی:

خاطره هایتان را از ازدواج خود که ممکن است حتی تحولی باشد درزندگی تان، برایمان بنگارید واجازه دهید به عنوان پست برای وبلاگ درنظر گرفته شود تا هم آنان که از آن گریزانند ازتجربه های تان بهره مند شوند وهم آنان که میخواهند بهتر تصمیم بگیرند، از آن استفاده کنند...

وبلاگ "وقتی که ما شدیم" برگرفته است ازاین اندیشه است که "من و او "ما می شویم تا زندگی کنیم،دیگر فردیت معنا نخواهد داشت...

پس برایمان در نظرات با هر نام مستعار ویا واقعی بنویسید که چگونه وچه شد وقتی که "ما شدید"؟
پاسخ:
آقا ما غلط کرده باشیم چیزی شده باشیم ! 
ما یک دوستی داریم از همین جنس. موقعیت شناسی در حد صفر. و همیشه بابت این موضوع ناراحتش کردم.

من اگه تعداد آدمایی که ناراحت کردم رو بیارم جلو چشام شروع می کنم به ترسیدن از مرگ.

به ب کمپلکس محتاجیم اگر ضرر دارویی ندارد.

پ.ن دوم فقط با صدا و آهنگ :)

پ.ن سه و چهار. از نمایشگاه بدم اومده برای منی که در محل نمایشگاه های دائمی تجربه اش کردم. واقعن اعصاب خرد کنه. به نظرم اون مکان هیچ بویی از آرامش نبرده. بیچاره امام.
پز ندین اینقدر چون ما باید تا بعد نمایشگاه صبر کنیم و به قول یکی از دوستان: " این توزیع کننده های نامرد که تا بعد نمایشگاه کتاباشونو نمیدن" چند لحظه مکث " البته من خودم پخش کننده ام خب" :)
پاسخ:
خدا ب کمپلکس تون بده !

غرفه ی نمایشگاه مطبوعات رو تجربه کردم اما بدم نیومده .. اما منظورتونو از این جمله نفهمیدم " به نظرم اون مکان هیچ بویی از آرامش نبرده . بیچاره امام . "

اون موقعی که شهرستان بودیم همین مشکل رو داشتیم با نمایشگاه و من چقدر حرص می خوردم ...
خودتون هم که گفتین جزوشونید !
آمین !

نمایشگاهی که تو محل دائمی نمایشگا های تهران با اون استخرش برگزار می شد فوق العاده بود. به دلایل مختلف اون مکان بهتر بود یکی از مهترین ها پراکندگیش بود. اینجوری همه تو یه کامپلکس بزرگ دور هم جمع نمیشدن دنبال کتاب همدیگرو خفه کنن.

:))) مصلای امام قرار بود چه جور جایی باشه به نظرتون؟ قرار بود محل اجاره دادن غرفه و برگزاری نمایشگاه باشه؟ اصولا مصلا چه کاربردی دارد؟ آیا تبدیل کردن مصلا به نمایشگاه کار خوبی است؟!

البته من کلا با یه همچین نمایشگاهی مشکل دارم در حال حاضر. فک می کنم نمایشگا های تخصصی بهتر باشه. :)

من نگفتم که جزوشون هستم. اون رفیقمون گفت که جزوشونه. بنده خدا کتاب فروشه. من و پخش کتاب!! چه حرفا. :)
پاسخ:
نه خب .. لابد اینی که میگین تجربه شو داشتین ... من دیگه حرفی ندارم .. :)

اما نمایشگاه کتاب واسه ما که بی سوادیم و کارمون تخصصی نیس خوبه .. همینجوریش سطح فرهنگ جامعه رو به کاهش هس..

آها.. بد متوجه شده بودم پس .. خب حالا باشید هم که بد نیست !
آره. یه حس نوستالژی خوبی هم داره. آخرین بار به خاطر الکامپ رفتیم و خیلی هم خاطره انگیز بود.

مام بی سوادیم به خدا. تخصصی شدنش ربطی به باسوادی و بی سوادی نداره. البته منظورم این بود اگه قراره تو مصلا باشه لااقل تخصصی بشه. همه چی رو با همه چی مخلوط نکنن.

بهتون اطمینان میدم برگزاری نمایشگاه کتاب هیچ تاثیری تو بالا رفتن سطح فرهنگ مردم یا افزایش آمار کتابخوانی نداره.

حقیقت اینه که جامعه فعلی ما نیازی به آدم کتابخون یا با سواد نداره و اصلا دیگه کتابخون بودن یا باسواد بودن ارزش به حساب نمیاد. پول مهمترین یا بهتره بگم تنها عامل باارزش یا بی ارزش بودن آدماس. متاسفانه :(

پاسخ:
ای بابا ... خب کی این ارزش رو به وجود آورده ؟ همین پایین بودن سطح فرهنگ دیگه ... تا وقتی که نتونیم از راه علم و سواد سطح جامعه رو پیشرفت بدیم چیزای فرعی تری مثل پول معیار و اولویت میشن ... آیا سبک زندگی دینی این است ؟!

وقتی هم میگین باید تخصصی بشه قطعا دیگه یه بار نمایشگاه تو سال کفاف نمیده ... باید برنامه ریزی زمانی و کیفی براش بست ..
اینجوری که میشه دور باطل. کتاب خریدن با کتاب خوندن فرق داره ها :)

پولم به هیچ وجه فرعی نیست. یه نگاهی به دور و برتون بندازین. آدم بی پول که آدم نیست که :/ سبک زندگی دینی رو کیلویی میفروشن یا تناژ معامله میشه!! :)
به قول یکی از آقایون، شما به خدا توکل و ایمان داشته باش، این خدا خودش پولم به آدم میده (طرف دزد سر گردنده اس این حرفو میزنه ها) مام بریم با این خدای این آقا دوست بشیم خدای دست و دل بازو پولداریه... والا

بعله منظورم منم برگزاری چند نمایشگاه در سال بود.اگر ادعای فرهنگ سازی داریم. ببندین دیگه شما پس دارین تو تهران چی کار می کنین؟! :)
پاسخ:
وقتی شما انقدر به پول در سطح جامعه اهمیت میدین خب اونی که پول عزیزشو میده و کتاب میخره مجبوره مطالعه هم بکنه ...

پول فقط یه وسیله ست .. این نگاه ماست که اصلی یا فرعی بدونیمش .. وقتی اصلی شد و همه ی دغدغه های زندگی برای بدست آوردن اون شدن.. اونوقت مثل حرف شما سبک زندگی دینی مسخره میشه .. چرا ؟ چون انقد ازش فاصله گرفتیم که بهش می خندیم هم ..
این بحثی هم که راجع به توکل کردن بیان شده اتفاقا مربوط به همین خداییه که ما هم داریم .. اما منتها ما بلد نیستیم کی کجا و چطوری ازش توقع داشته باشیم ... معمولا این جمله رو موقع ازدواج میگن و اینکه از ترس بی پولی مجرد نمونید و این حرفا ... قرار نیست کسی بشینه تو خونه ش بگه خب من به خدا توکل کردم حالا هم خدا لابد باید اجی مجی کنه پول بفرسته ... اصلن تفاوت توکل و تواکل همینه .. یعنی شما اول صورت اول قضیه رو خوب بفهم. قبولش کن. انجامش بده بعد ببین اگه نشد کجای کار ایراد داشته ...

طرح نمایشگاه خوبی دادین ... فردا جلسه ای با آقای احمدی نژاد دارم که باید حتما بگم انجامش بدن .. البته تا قبل از انتخابات.. شاید هم آقای قالیباف داوطلب این خدمت بزرگ به جامعه ی فرهنگی بشن .. میدونین که....  والا...

از تمام حرف هایی که میخواستم بزنم میگذرم ..
فقط همینو میگم که انقد تو این کلمه ها و نوشته ها و حال و هوا و سبک و سیاق خودم رو می بینم و انقدر شباهت و همذات پنداری حس میکنم که برام عجیب و دوست داشتنیه اینجا .. و شما /یی که نمی دونمتون اصلن!
: ))
نمایشگاه رو با تموم گرونی ها و خستگی ها و چه ها چه هاش .. دوست داشتم امسال هم!
پاسخ:
دونستن شرط نیست ... گاهی انقدر ته دل آدما بی واسطه به هم شبیهه که کلمات بهونه ان ..
دلیلش هم خب واضحه . خدای همه ی ما آدما یکیه ...

امسال تا حدی عقده ی کتابم در اومد ! :)
من که به پول اهمیتی نمی دم ولی خب پولم به من اهمیتی نمیده.

ایشالا هر کی میره نمایشگاه فقط بره کتاب بخره، هر کی هم کتاب میخره حتمن بخوندش.

نمی دونم. ایشالا پولم یه وسیله فرعی باشه. من سبک دینی رو دوس دارم ولی سبک دینی منو دوس نداره

می دونم توکل کردن چه معنی میده. ترم دوم از استاد اندیشه 2 معنیشو یاد گرفتم :))
موضوع اینه که شما طنز قضیه رو نگرفتین. یک عدد دزد سر گردنه با شکم برآمده و سایر قضایا!!! میگه به خدا توکل کنی بهت میده.من حرفم دورویی اینجور آدما بود. کسی که زندگیش داره با دلالی و دزدی تامین میشه غلط میکنه در مورد خدا و توکل کردن حرف میزنه.ژست انسان مذهبی میگیره. باید با پشت دست زد تو دهن اینجور آدما. والا.

از طرفی خدا وقتی شد خدای من یا خدای تو، دیگه اصلا خدا نیست. خدای من یا خدای شماست. این اتفاقا همون خداهس که قراره تو لا اله از دستش خلاص شیم شاید بلکم به الا الله برسیم :))

در مورد ازدواج ما شما رو به جواب خودتون به نظر دوم که حرف دل ما هم هست ارجاع میدیم. (البته با اجازه) میدونین یه شب عروسی خرجش چقد میشه. بدون هیچی برا ما فقیر فقرا کمِ کمِ با تخفیف 30 میلیون شایدم بیشتر. این جدای از طلا و هزار کوفت و زهر مار دیگه اس که هیچ دختری حاضر نمیشه ازشون بگذره چون داره جهیزیه میاره. مراسم ازدواج از خواستگاری تا عروسی یه قرارداد و یه بده بستونه اعصاب خردکنه و حالم رو بهم میزنه. :((((

خب ما مهندسا کار اصلیمون طرح دادنه. اجراش به ما ربطی نداره.
سلام ما رو هم به ایشون برسونین. :) سلام ما رو به اوشون هم برسونین.

من خیلی وقته از خدا چیز خاصی نخواستم. ایندفه آخر گفتم منو از این گرداب نجات بده. اولین دفه که خیلی جدی بود هم گفتم یه کار کن من تو شهر خودم به زور پول و پارتی سرباز نشم، لطف کرد ما رو از شمال راهی جنوب کرد. :)))
پاسخ:
از لحنتون خنده م گرفت ... ایشالا که هم پول هم سبک زندگی دینی خیلی بهتون اهمیت بدن ! خیلی خیلی ..
مومن پولدار باشه بده مگه ؟

منظورم از اون قسمت حرفم که فهمیدن معنی توکل بود شما نبودین . جسارت نشه .. مخاطب عام بود .
خدا یکیه . منتها ترجمه های دل ما انقدر مختلف میشه که معنی همون الا الله رو به قول شما میگیره . وحدت در عین کثرت ِ نفس باید داشت .

بعد فهمیدم طنز قضیه رو . اصلن این طنز قضیه رو ولش کنین ... خودتون دارین میگین دورویی ! وقتی شما اون روشو می بینین دیگه تکلیف طرف معلومه .. به قول مثال درسای عربی انظر الی ما قال ! و لاتنظر الی من قال !

در مورد ازدواج هم خب طرفین وقتی اندازه ی هم باشن و ایده آل های زندگیشون رو با هم انتخاب کنن خیلی راحت میتونن از بیشتر این خرجا بگذرن ... چه اشکالی داره جهیزیه کمتر باشه .. طلا و به قول شما کوفت و زهرمار هم کمتر ... خرج عروسی هم کم کم ، کم میشه... واقعا انقدرها هم سخت نیست . بیرونش فقط وحشتناکه . حرف قدیمیا هنوز هم صدق میکنه که میگفتن خدا خرج عروسی و خونه و بچه رو میده .. البته بحث ما الان سر ازدواج نیست ... اما یه زندگی جدید از همین جاهاش شروع میشه تا به سبک زندگی دینی برسه ..

شما رو با اون چیزی که بینتون با خدا هست تنها میذارم . اما تجربه به دفعات زیادی ثابت کرده همون دعا و خواسته ای هم که مطمئنی قابل قبول نیست یا از قبول شدنش ناامیدی در خودش یه امید نهفته داره که همون نجات دهنده س خیلی وقت ها .. شاید هم همه ی وقت ها ...
مومن پولدار قد انگشتای دست من و شما باشه، من از آدمیت استعفا میدم. پول قلنبه هر جا باشه سر یه عده به خاطرش به باد رفته.

این وحدت در عین کثرت نفس رو نمیفهمم.اینو تو اندیشه 2 نخوندیم. :) لطفن توضیح بدین. اون چیزی هم که گفتم از لا اله حرف من نیست عارفانه های جناب خیامه فک کنم.البته منبع ندارم الان رو کنم. :) اون لا اله کشتن خداهای ساختگی ماست. از بتها و خداها.. از نفس خودمون تا رئیسمون تا پدر و مادر و فرزند و همسر و ... صبر ایوب میخواد الکی نیستش که

خب این طنز قضیه رو شما میگی معلومه و ولش کن، چون من برات گفتم چی به چیه اما اگه یکی که قبولش داشتی بود به همین راحتی نمی پذیرفتی.این آدما خیلی موزمار ترن که پیش منو شما لو برن.
کاش این حرف درس عربی رو قاب بگیرین بفرستین برای کیهان :) خدایی هیشکی بهش عمل نمی کنه

طرفین خودشونو بکشن هم همونقدر که باید، مجبورن خرج کنن. هیچ کجاشم آسون نمیشه. سمت ما که اینجوری نیست.

نمی دونم.ایشالا.
پاسخ:
حالا نه پول قلنبه .. پولی که به خاطرش زحمت کشیده میشه . رزق حلال. چرا نباشه .. من که خیلی دیدم ..

این اندیشه واقعا چیزای به درد بخور هم توش یاد میدن یا همش اسمه ؟ ما که نداریم از این چیزا ...
منظورم همون توحیده .. از بین بردن خداهای الکی ... شرک موجود در زندگی مون ... خدا جناب خیام رو رحمت کنه ... صبر ، به دست آوردنیه . میشه ایوب نبود و صبور شد .. 

بعدم نیاز نیست اصلا شما بگید یا کس دیگه ... خودم به اندازه کافی دیدم .. حالم ازشون هم بهم خورده .. اما هنوز حرفم همونه . 

یه نکته ی دیگه . الان خودتون به این دو سه تا کامنت آخریتون نگاه بندازین دوباره ، همش شده نمیشه .. نداریم ..نمیده .. ممکن نیست... نمی کنن.. نیست... نمی دونم !!

خداوند به حضرت داوود وحی فرمود:
" متخلق شو به اخلاق من و چون من باش در اخلاق و رفتار و کردار . که من صبور و شکیبایم .
 انسان صابر اگر صبور بمیرد شهید مرده است و اگر بماند عزیز مانده است . "
رزق حلال! میشه؟ داریم ملت؟! :) به نظر شما اگه یکی پارتی بازی کنه شما برین سر کار بعدم بگین کار خدا بود همش، روزیتون حلال میشه؟

نه. بستگی به استادِ اینجور درسا داره. معمولا هیچ وقت دوطرفه نمیشه بحثا. یادمه یه استادی اول کلاس همه رو مجبور میکرد یه تیکه از دعای توسل رو با هم بخونیم هر هفته یکی از معصومین:)) خب کار بدی نبودا ولی خب از بی سوادیشم بود.چیزی دیگه ای نداشت واسه ارائه.
اصولا کسی چیزی یاد نمیگیره من پتانسیلم بالا بود :)

ایشالا خودش بدو بیاد تو دستمون این جناب صبر.

حرفتون درسته.

نمی دونم که بد نیست. خیلی هم خوبه. اما در مورد افعال منفی این ریشه در کودک درون شیطان من داره که کلا در حال نه گفتن به زمین و زمانه. دوست کوچک و از کنترل خارج شدمو میگم :)

ما متخلق به اخلاق ملوکیم و بس. :)

شهید بشیم بلکم مزایاش به خانواده برسه :)))
پاسخ:
اگه شایستگی اون کارو داشته باشم و کار مفید مث آدم انجام بدم . چرا که نه ؟

اصلا معمولا بیشترین ضربه ای که به اعتقادات عوام دانشجوها وارد میشه از طرف اساتید دروس عمومیه ... چقد من سر این حرص خوردم ...
مگه اینکه کسی خودش مطالعه داشته باشه یا مث شما پتانسیل بالا ...

بچه ی نق نقویی دارین . قبول کنین :))

اولین و مهم ترین مزیت شهید شدن مربوط به خود آدمه . شهید بشید تا بفهمید چی توشه ... با مزیت شهدا نمیشه شوخی کرد . :)
ینی شاسته تر از شما نیست؟ مگه چی کار قراره بکنیم حالا :) مهم یافتن کار است که وقتی پارتی اش باشد یافته می شود. من نشنیدم تو هیچ محیطی کیفیت کار اهمیتی داشته باشه :/ حتی شرکتای خصوصی

نمی دونم. فکرم نمی کنم. اصولا اون بچه ها به چیزی اعتقاد نداشتن که حالا بخواد بهش ضربه بخوره. من برخوردهای بچه ها با استادای عمومی تو ترم اولو یادمه که خیلی صادقانه، عصبانی و همراه با تنفر بود.یه انسان هیجده نوزده و بیست ساله تقریبا شخصیتش شکل گرفته. بخصوص دخترا. بعدا که چاپلوسی به خاطر معدل رو یاد گرفتن البته این برخوردها هم تموم شد.

قبول دارم. بچگی خودمو ندیدین حالا :) من به اون بچه میگم گاتسی :))

بله. خب حتمن "از آسمون میاد یه دسته ... " :)
پاسخ:
مهم ذات درست است که در موقع کار هم میتونه با کیفیت وقت بذاره .

خب همین ک اعتقاد ندارن پس واسه چی این دروس رو باید پاس کنن ؟ اغلب همون عقاید سست و بی پایه شون هم قربانی رفتار نادرست و اطلاعات کم استاد میشه ...

خدارو شکر که ندیدیم :)
..
: )
کاش وقت داشتم واقعاً که بیشتر بیام نت ..
نمی دونم .. غمم میاد توی شلوغی این روزهام ..
که شاید می شد خیلی آدمای خوب ِ شبیهِ اینطوری رو به خوب های زندگی واقعی م لینک می کردم .. (توضیحش سخته .. اما انگار دور هم جمع کردن آدمای خوب ُ شده اولین و بُلدترین دغدغه ی ذهنی ما .. )
همممم .. نمی دونم .. آره خنده داره ولی کاش واقعی بودین : ))
پاسخ:
کاش من وقتم انقد گم میشد که نت کمتر بیام !  نه اینکه الان خیلی بیکارم !! :)
دغدغه ی بامزه ایه .. تجربه ش کردم .. اما بعضی وقتا واقعا مرزی بین مجازی و حقیقی نیست 

بعد این تیکه ی آخر که گفتی کاش واقعی بودم ینی چی ؟
قبول ندارم. پارتی بازی ینی جای یکی دیگه رو اشغال کردن. از همون اول کار خراب میشه. اینجوری زندگی کردن سخته. دل میخواد :) من که ندارم

چون تو شناسنامه شون نوشته مسلمون. بگن نیستیم هچله، بگن هستیم هچله. کاش حق انتخاب دینمون رو داشتیم. فعلا که عین عرب جاهلی به دین پدرانمون مجبوریم. گیر کارم همین جاست.

واقعن خدا رو شکر :))
پاسخ:
من که نمیگم پارتی بازی خوبه .. اما یه وقتی آدم خودشو به آب و آتیش میزنه لیاقتش هم اون کاره... تمام مراحل قانونی رو هم طی می کنه ..
این آدم با اون آقازاده یا آدم بی مصرفی که فقط با سفارش میاد بالا فرقشون چیه تو رزق و روزی ؟ خب بعد هم معلومه کیفیت کار اینا در برابر هم ..

واقعا گیر کارتون همینجاست ؟ همین جایی که در بهترین موقعیت ممکن برای دینداری و زندگی قرار گرفتید ؟ ببخشید ولی این یکی با تمام افعال منفی و فازهای منفی دیگه فرق می کنه .. یه نفر وقتی متولد میشه پدر مادرش معلوم نیستن .. اهلیتش معلوم نیست .. معلوم نیست چی به سرش میاد ... تا بیاد بزرگ بشه هزارتا بدبختی میکشه ...
 اما مگه با یه نفر که هم شناسنامه داره هم خانواده داره با کلی نقطه ی امید برای رشد ... از همون بدو تولد قابل مقایسس ؟ میشه همچین برداشتی ؟
بعد کسی که از همون اول مسلمون متولد میشه ، در جایی هم زندگی میکنه که همه مسلمونن ... دیگه کسی خرشو نمیچسبه که به بی دینی مبتلا بشه ... جسارتا باید بگم رفتار ناشکری مآبانه ...
کسی که واقعا الان دچار هچلیه و با عقاید اجباریش مشکل داره خب دست و پاشو که نچسبیدن ! الحمدلله چیزی که الان زیاد شده کفر مطلق بین مردم جامعس ... کسی که نخواد پابند باشه نیست.. حال خودشم میبره ... اما یکی که توی شکه و نمی دونه چرا اسلام .. یکی که با بی دینی و عدم تقیدش عذاب وجدان میگیره یا هرچی ... خوبه خودش هم فهمیده دچار این مشغولیته ! ینی تا این حد حالیش شده .. فهمشو داشته که خدا فهم بهش داده ..تا یه جاییش هم خیلی خوبه .. شک ابتدای حرکته . خب بره دنبال جواب ... تا اینجای راهو خدا آوردتش .. درست بزرگ نشده ... با دلیل چراهای زندگیشو نفهمیده.. اما از اینجا به بعد واسش تکلیفه .. ! لطف یعنی هر چیزی که بنده رو به خدا نزدیک تر کنه .. و تمام این موقعیت هایی هم که ما داریم لطف خداست و اتفاقا لطف بر خدا واجبه ... پس شک در لطف خدا ؟

اون پ.ن1 رو با من بودی دیگه؟! مرسی عزیزم :)

متنت خیلی قشنگ بود. خود خودتی اصن...
پاسخ:
همین که تو منو  در یک حال خراب با کامنت هات به لبخند وا میداری یعنی برای خوبیت کافیه . :)
مراحل قانونی رو خوب اومدین. :) من کلا اینجوری :| شدم با این حرفتون

اگر بهترین مکان ممکن برای دینداری این بازار مکاره ریا و دروغ و تزویره، ترجیح من، دنیا اومدن تو یه عالم دیگه ایه. این همون حکایت یک مسلمان هست آن هم ارمنی استه به خدا.

حرف من این نبود اصلا. ناشکری چیه اصلا. چه ربطی داره. من گفتم یک انسان تازه متولد، حق انتخاب داره یا نه؟ همین! اگر داره پس این اجبارها چیه، اگر نداره این اجبار رو ما از کجامون در آوردیم. اصلا مگه با اجبار کسی به صراط میاد.

برای شما و من شاید مسلمونی افتخار باشه، نمی دونین مگه برای خیلی ها اینطور نیست. هزار تا دلیل ریز و درشت هم براش دارن متاسفانه.

این خواست یا نخواستن مردم برای پایبندی یه نگاه درون دینیه. پایبندی به چی؟ پایبندی به کی؟ این اصولی که باید بهش پایبند باشن از کجا میاد؟ وقتی طرف نمی خواد مسلمون باشه پایبندی دیگه چه معنی میده.

نمی دونه چرا اسلام؟! میدونین چقدر وارد بحثای بیهوده اینطوری شدم.میدونن و خوبم میدونن چرا. طرف چیزی رو دیده که به هزار تا اسلامی که من و شما تبلیغش کنیم می ارزه از دید خودش. ساده ترین شکلش هم یه دنیاییه که عیسی به دین خودشه موسی به دین خودش.(مدینه فاضله) دنیایی که من چون حجاب نمیکنم تو به من توهین نمی کنی و من به تو چون اهل حجاب هستی. البته سوال اصلی اینه که اصلا داریم ملت؟! :))

شک هم مال آدمای با کلاسه. ماها که اصلا حق شک کردن نداریم. یه روز بشین پیش یکی چهارتا حرف کفرآمیز بزن، ببین دفعه دیگه یه جور دیگه باهات تا می کنه یا شاید همونجا پرونده خودشو تو رو بپیچه. والا :/

راستی اینقد این بحثای کلامی رو نیارین ما بلد نیستیم سرگیجه میگیریم :)
پاسخ:
منظورم از مراحل قانونی واقعا مراحل قانونی بودا ! ینی همون طی کردن بوروکراسی اداری.. که طرف بدبخت میشه تا یکی محلش بذاره..

خب وقتی میگم ممکن ! ینی اونچه که در حد تصور باشه ! نه خارج از اون ... بنابراین دنیا و عالم دیگه غیر ممکن است :)

اجبار منظورتون چیه دقیقا ؟  هر طوری در نظرش بگیریم یک جنبه ی خودشو داره ، اجتماعی باشه یا فردی ... لابد اونی هم ک تو آمریکا متولد میشه به چیز دیگه ای اعتراض می کنه برای حق انتخاب.. اگر هم اجتماعی منظوره و کسی از اجبارهای جامعه ش برای رعایت یک سری چیزها در عذابه خب این از نگاه جامعه شناسی هم رعایت هنجارها و قوانین کشوره . موظفه که مثل اون آمریکایی بهشون عمل کنه . و این که اصلا چرا باید اینطور قوانین باشه به خاطر یک تصمیم کلی بوده که از روی یک برنامه ی جامعی به اسم دین گرفته شده . 
بعد اگه بخوایم هی ادامه ش بدیم میرسیم به اینجا ک چرا اسلام .. چرا دین .. چرا اصلا خدا ... خب اینا همه جواب داره .. 
اما به قول خودتون اونی که دلش دنبال نداریم ملت ها رفته و مدینه ی الکی فاضل ساخته رو با حرف نمیشه به راه آورد !

چرا ما نتونیم شک کنیم ؟ اتفاقا من خودم یک دوره شک خیلی بدی رو گذروندم ...  ( نکته اینجاس ک من خیلی باکلاسم! )
آدم از این چیزا نباید بترسه... خیلی هم خوبه .. گفتم ک خودش آغاز حرکته ...

کاغدبازی مال همه اس. پدر همه رو هم در میاره. شرکت تو این مراسم که افتخاری نیست. مگر طرف گردن کلفت باشه کارشو راه بندازن.

آنچه یافت می نشود آنم آرزوست :)

از اجبار خیلی واضحه منظورم. این بحث اجتماعی و فردی قوانین و اثراتش رو میدونم ولی ربطی به حرف من نداره. قوانین کشور از کجا میاد از یه اصل و اساسی به نام دین (این جامعیتش رو قبول ندارم) اما این قوانین با پیشفرض های کی استخراج شده؟ سند این قوانین کجاست؟ از کجا معلوم اون سندها درست باشه؟ در مورد یه موضوع فقها نظرات متفاوت دارن کدوم باید بشه قانون؟ ( اونی که حکومت میگه بعد از کجا معلوم اون درسته) خیلی از قوانین هست سندش مال دویست سال پیشه فک کن!!

اون آمریکایی هم مشکلات خودشو داره قبول ولی در انتخاب دین آزاده دیگه. اقلیت های ما هم همین طوری ان؟ بعدشم تقریبا خیلی مشکل بتونی یه آمریکایی مسلمون پیدا کنی (از قول یه آمریکایی مسلمون) چون اکثرشون مهاجر عرب و پاکستانین.

موظف به عمل کردن به چیزایی که با عقل آدمی سازگار باشه البته مثل قوانین راهنمایی. نه مثلا اینکه چی بپوشیم یا چی بخوریم. اینا به کسی ربطی نداره. اینکه جامعه به خطر میفته اگر فلان بشود، خاک بر سر اون جامعه ای که این جوری به خطر میفته. والا :))

اگر به مدینه فاضله اعتقاد ندارین اون یه بحث دیگه اس. این الکی بودنش رو نمی فهمم؟! واقعن تعریفش چیه؟ تعریفش ایرانه؟ چه خوب و باحال!

کلا بی خیال. ما کم آوردیم اصلا. شما راست میگین :)) شک هم خوبه اصلا من از همین امروز به همه چی شک می کنم ولی باید مواظب باشی به چیزایی شک کنی که یا پات رو دم کسی نره یا به کسی بر نخوره :/

پاسخ:
مگه من گفتم من راست میگم ؟ مگه معیار راستی و درستی منم اصلا ؟

جامعیت رو بر چه اساسی قبول ندارین ؟ 
بعدم اون سندها و اینا رو نفهمیدم منظورتون چی بود ؟ 
اگه قوانین جامعه خودمون رو میگین که باید بر اساس اسلام باشه خب ما فقهای عصر حاضر هم داریم که وظیفه شون بررسی روزآمدی فقهه..  نظرات متفاوت هم روی اصول که نیس که ...
اونی هم که حکومت میگه رو من بر این اساس میگم درسته که حاکم جامعه ی اسلامی یک ولی فقیه مجتهد و سیاست مدار است . و ما به ولایتش اعتقاد داریم . اما واسه اونی که از ریشه شبهه و مشکل داره باید همه اینا رو از ازل واسش تبیین کرد .

حرفم راجع به آمریکایی مثال بود ، به جهت اینکه در رعایت قوانین اجتماعی همه اشتراک داریم. اما قرار نیست اونا قانون مارو اجرا کنن ؟ ما قانونمون درباره ی خوراک و پوشاک هم نظر میده .. چون اسلام نظر داده ...

مدینه فاضله رو ایران نمیدونم ، فکر کردم اینی که شما گفتید اصلا وجود خارجی نداره . برای همین گفتم مدینه فاضله ی الکی ... بعدم مدینه فاضله ی واقعی ینی وحدت نه هرکی هرکی..

الان ینی شما منو مسخره کردین ؟ خب شک خوبه ... چون تقلید از عقایدی که آدم دلیلشو نمیدونه بده ... اما قرار نیس اگه مثلا من شبهه ای داشتم برم واسه همسایه مون بگم ک آبرومو ببره ...  والا :/