یُحبّهم و یُحبّونه . . .
قراره کسوف بشه... خورشید میگیره.. اما ابرهایی جلوشو میگیرن و باز نمیشه و زمین تا مدت ها
به خواب میره... بیماری و خشکسالی و هرچیزی که نشانه های پایان دنیاست ظهور می کنه..
تا اینکه طبق معمول دقایق آخر فیلم نقش اول متوجه میشه همه ی این صحنه ها خیال بوده و
کسوف تموم میشه.. مردم برای این روز که مصادف شده با اول شعبان جشن گرفتن...
نقش اول میگه: دارن برای خورشید جشن تولد میگیرن...
و جواب میشنوه : نه . فردا اول شعبانه... خورشید واقعی ۱۵ روز دیگه متولد میشه . . .
.............................
می تونین همین الان این لحظات رو تجسم کنید...
اگه فردا صبح از خواب بیدار بشیم و زندگی روال عادی خودش رو نداشته باشه؟
اگه همه چیز شما و دیگران رو به این نتیجه برسونه که ظهور نزدیکه...
کدوم حس سراغ فطرتت میاد؟ ترس و ناباوری یا شوق و نیاز ؟
تا حالا به این فکر کردین دعا و نیت هامون برای فرج چقدر خلوص دارن و چند درصدمون موقع دعا کردن
نگران از دست دادن زندگی معمولیمون هستیم . . . ؟
امروز که وقت تمرین سرباز شدن واسه آقاست...
غیر از گذران روزمرگی های همیشگیمون... غیر از پرکردن کوله بار گناه هایی که شمارش از دستمون
هم خارجه... چقدر سعی کردیم العجل هامون رو پاک نگه داریم تا امام زمان (عج) با دل شکسته
دعا نکنه دلهای غافل ما را . . . ؟
هرچند روایت هست درباره ی زمان ظهور که ممکنه ایمان افراد تا اون موقع صددرجه تغییر کنه..
اما.. انتظار واژه ی غریبی نیست برای جان های عاشق...
می شود به جای عادت دادن نفس هامان به غیبتش..
یالثارات الحسین را انگیزه ی شیعه بودنمان کنیم... نه . . . ؟
انتظار واژه ی غریبی نیست برای جان های عاشق ولی عشق غریب است ...