و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

۱۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

بــرداشت اول

 

1) حسن روحانی : باید مقداری شیوه‌ها و لحن و ادبیات‌مان عوض شود ،

در دنیای سیاست خارجی باید دنبال یارگیری باشیم. در شورای حکام 35 کشور وجود دارد که باید از بین آنها یارگیری کرد تا به اهداف‌مان برسیم ، اگر روزی این مسئولیت ریاست جمهوری را بر عهده بگیرم حتما این روند هسته ای را تغییر می دهم یعنی می‌توانیم استراتژی و شیوه بهتری را انتخاب کنیم که حقوق مسلم ما حفظ شود و در عین حال بتوانیم مشکلاتمان را با دنیا حل کنیم. درست است که فناوری هسته ای حق مسلم ماست، اما بسیاری از موضوعات دیگر هم حق مسلم ماست. از جمله اینکه تحریم نباشیم، هم حق مسلم ماست، اینکه فشاری بر ملت ایران نباشد هم حق مسلم ماست. زندگی توام با آرامش و رفاه هم حق مسلم ملت ماست. ما می خواهیم به همه این حق ها برسیم و نه فقط یک حق مسلم.

جدایی از جهان و کشیدن دیوار به دور کشور، امکان ناپذیر است. ما باید با یک تعامل سازنده بتوانیم کشور را از مشکلات کنونی نجات دهیم، کشور را می‌توان از بیکاری و گرانی نجات داد.

2) محمدرضا عارف : پیام ما به دنیا باید پیام صلح باشد و رئیس جمهوری بیاید که پیام صلح ملت ایران را به دنیا برساند؛ باید از دیپلماسی رسانه‌ای برای تقویت با دنیا کمک بگیریم ؛ غرب در موضوع هسته‌ای می‌خواهد ما را نمدمالی کند. آنها می‌خواهند قضیه را کش‌دار کنند. ما باید از موضع قدرت و با استفاده از دیپلمات‌ها و کارشناسان برجسته کشورمان از فرصت مذاکرات استفاده کرده و از حقوق هسته‌ای خود نیز دفاع کنیم.

3) محمدباقر قالیباف : ما یک بحث سیاست خارجی داریم و بحث دیگر دیپلماسی و دستگاه مرتبط با آن است. جایگاه رئیس دولت کجاست که بخواهد سیاست خارجی را تغییر دهد و در کجای قانون چنین اجازه‌ای داده شده است.

من می‌گویم که سیاست خارجی ما هرچه می‌خواهد باشد. ما یا می‌خواهیم تعامل کنیم یا می‌خواهیم مقاومت کنیم و یا می‌خواهیم مذاکره کنیم. البته ممکن است هر سه تای آن نیز باشد. ممکن است ما در یک سال مقاومت جانانه کنیم و یا در خاورمیانه دست به رقابت بزنیم.

4) محسن رضایی :  ما بجز اسرائیل نقاط تعامل فراوانی با کشورهای دیگر داریم ولی یک سری اختلاف نظرها هم داریم ما از اختلافات نظرمان که به سادگی عبور نمی کنیم اما به شکل افراطی و در حقیقت درگیری ها ما مسایل را نمی کشانیم سعی می کنیم با تعامل و گفتگو به یک نقطه ای برسیم اسم آن نقطه را من گذاشتم موازنه نسبی ما موازنه منفی را تجربه کردیم موازنه مثبت را تجربه کردیم من می خواهم در دوره خودم یک موازنه نسبی برقرار کنم موازنه نسبی به نظر من استراتژی و راهبرد جدیدی خواهد بود که ما را از این مسیر در حقیقت عبور خواهد داد.

5) غلامعلی حداد عادل : قدرت ما در سیاست خارجی در صداقت ما، منطق و عدالت خواهی ما است و ما با چنین اصولی اعلام می کنیم با هر کشوری که بخواهد مذاکرده کند آماده مذاکره هستیم. روزی با آمریکا سر میز مذاکره خواهم نشست که آمریکایی ها از انواع توطئه خود مایوس شوند.

6) علی اکبر ولایتی : می‌توان با یک دیپلماسی خوب به اهدافمان برسیم گفت: ما می‌توانیم هم فناوری صلح آمیز هسته‌ای را داشته باشم هم اینکه قطعنامه علیه ما صادر نشود، این امر شدنی است اما متاسفانه تدبیر لازم را برای حل این موضوع به کار نمی‌بریم.  سیاست ما آشتی با دنیا ست .

7) سعید جلیلی : دفاع از حق هسته‌ای دفاع از تمام حقوق ملت ما است و آنچه اهمیت دارد منطق جمهوری اسلامی است که تمام جهان آن را پذیرفته است. مبنای نگاه در سیاست خارجی باید این باشد که نقاط اشتراک و افتراق شناسایی شود؛ از همین نقاط اشتراک می‌توان به تعامل‌ها رسید و از نقاط افتراق نیز می‌توان جلوی تهدیدها را گرفت.

امروز نقاط فرصت بسیار بیشتر از نقاط تهدید است اما بایستی نقاط اشتراک با کشورها را به خوبی شناخت تا بتوان از آن نقاط بهره برد. چند کشور به دنبال این هستند که انحصار ایجاد کنند و پارادایم آنها بر جهان حاکم شود،

اگر ما این چند کشور را کنار بگذاریم در مواجهه با سایر کشورها فرصت‌های مطلوبی وجود دارد که می‌توانیم از آنها بهره‌ ببریم. همین ریشه‌های عمیق تاریخی فرصت‌های مناسبی را برای گسترش روابط با همسایه‌ها ایجاد می‌کند؛‌البته امروز برخی ظرفیت‌ها  دیگر نیز برای ما فرصت‌های مطلوبی ایجاد کرده است که دستگاه‌های مربوط از جمله وزارت امور خارجه باید این قابلیت را داشته باشند که منافع کشور را در این زمینه‌ها دنبال کنند.

8) سید محمد غرضی : من به نفع هیچ کس کنار نمی‌کشم من در این بزرگان چیزی نمی‌بینم چون می‌دانم همه در دولت‌هایشان دچار تورم می‌شوند

 

بــرداشت دوم 

 

1) امام خمینی (ره ) : 

محتوای این انقلاب، اسلام و اخلاق اسلامی و اخلاق انسانی و تربیت انسان‌ها بر موازین انسانیت بوده است.

معنا ندارد که دولت اسلامی ایران با دولتی که هیچ اعتقاد به اسلام و به اخلاق بشریت ندارد،

سر میز اصلاح بنشیند.

اصول سیاست خارجی؛ می‌تواند چهارچوب رفتاری لازم را به کارگزاران نظام اسلامی ارایه دهد و پایبندی به این اصول، وجه تمایز دولت اسلامی از دیگر دولت‌هاست. در واقع دولت اسلامی بر پایه مبانی و با اصول مشخص برای رسیدن به اهداف خاص تلاش می‌کند.

ما باید با شدت هر چه بیشتر انقلاب خود را به جهان صادر کنیم و این طرز فکر را که قادر به صدور انقلاب نیستیم، کنار بگذاریم، زیرا اسلام بین کشورهای اسلامی تمایز قایل نیست. ما حامی تمام محرومان هستیم. همه ابر قدرت‌ها و همه قدرت‌ها برای از بین بردن ما برخاسته‌اند. اگر ما در محیط محدودی باقی بمانیم، قطعاً با شکست رو به رو می‌شویم.

 

2 ) مقام معظم رهبری : 

در زمینه‌ى مسائل سیاست خارجى، گذشته از حوادث و تحولاتى که چه در جهان - در عرصه‌ى عمومى عالم - چه در منطقه - حول و حوش ما - رخ داده، که البته آنها در جاى خود احتیاج به حرف، فکر و نگاه نوبه‌نو و لحظه‌به‌لحظه دارد، اصول سیاست خارجى ما همان اصول همیشگى است و هیچ تفاوت و تغییرى در مبانى و اهداف کلى و راهبردى سیاست خارجى ما وجود ندارد. ما همان هدفى را که از اول انقلاب تا امروز در امر سیاست خارجى دنبال کرده‌ایم، الان هم دنبال همان هدفیم. البته ظرفیتهاى دیپلماسى ما به‌طور طبیعى تقویت مى‌شود؛ تجربه، پختگى، کارآزمودگى بیشتر مى‌شود؛ راههاى نو و اهداف تاکتیکى نو پیدا مى‌کنیم و بر اساس آن، ابزارهایى را یا پیدا مى‌کنیم یا خلق مى‌کنیم و عمل مى‌کنیم؛ در این تردیدى نیست؛ ایستایى وجود ندارد؛ لکن اهداف راهبردى و قواره‌ى کلى سیاست خارجى امروز ما که بیست و پنج سال از انقلاب گذشته است، با ساعت اول انقلاب هیچ تفاوتى نکرده؛ این، آن نکته‌ى اساسى و اصلى است که در ذهن همه‌ى کارگزاران سیاست خارجى ما بایستى وجود داشته باشد.

ما همچنان که نظام سلطه را در درون کشورمان با انقلاب به‌هم زدیم، نظام ارباب - رعیتى سیاسى و اجتماعى را به‌هم زدیم، دید ما در مسائل جهانى هم همین است؛ ما با نظام ارباب - رعیتى در سطح جهان مخالفیم؛ ما با نظام سلطه مخالفیم. اساس سیاست خارجى ما این است که ما این ایده‌ى مخالفت با سلطه‌گرى و سلطه‌پذیرى را، به‌عنوان یک ستون مستحکم، در فضاى سیاست بین‌المللى در سطح دولتها و ملتها استقرار دهیم. امروز یکجانبه‌گرایى و انحصار ابرقدرتى امریکا مطرح و تکرار مى‌شود، که البته موضوع کاملاً منفى‌یى است؛ اما اگر یکجانبه‌گرایى نباشد و ابرقدرتى هم منحصر به امریکا نباشد - مثل آن‌روزى که امریکا و شوروى ابرقدرت بودندباز هم با نظام سلطه مخالفیم. ما آن‌روز هم مخالف بودیم، امروز هم مخالفیم؛ این سیاست جمهورى اسلامى است. ما روابط ناشى و برآمده‌ى از نظام سلطه در سیاست بین‌المللى را رد مى‌کنیم؛ قبول نداریم. خودمان هم در هویت و شخصیت جمهورى اسلامى مانع مى‌شویم از این‌که وارد نظام سلطه شویم و اجازه دهیم که بر ما سلطه‌یى به‌وجود بیاید یا خود ما بخواهیم سلطه‌گرى کنیم. ما این فکر را در دنیا ترویج و منعکس مى‌کنیم و بر اساس آن کار مى‌کنیم؛ این اساس سیاست ماست.

باید تلاش کنیم تا مؤلفه‌هاى قدرت خودمان را بشناسیم و در بسیارى از مسائل جهانى، موضع اساسى جمهورى اسلامى را به عنوان یک موضع تهاجمى اتخاذ کنیم.

ما در صحنه‌ى سیاست خارجى نیازهایى داریم که این نیازها به هیچ‌وجه قابل اغماض نیست. من بارها - یعنى از زمان ریاست‌جمهورى - این مسأله را دائماً به وزارت‌خارجه گفته‌ام و تکرار کرده‌ام که ما باید در ارتباطات دوجانبه، ارتباطات منطقه‌یى و در مجامع جهانى حضور فعال داشته باشیم و نباید هیچ مجمع جهانى را که در آن عضو هستیم، دست کم بگیریم. این‌که ما مأیوس بشویم و بگوییم فایده‌یى ندارد، گوش نمى‌کنند؛ غلط است. همه چیز فایده دارد؛ همه‌ى تلاشها فایده دارد.

 _____________________________________________________

پ.ن1 ) باراک اوباما :  مردم ایران هم می توانند از مزایای اقتصاد آزاد و روابط با کشورهای دیگر جهان بهره مند شوند و هم می توانند در انزوای بیشتر فروروند. « به خاطر مردم ایران و جهان، رهبران ایران راه بهتر را انتخاب کنند»

پ.ن2) مقام معظم رهبری : دشمن، سیاسى و سیاستمدار است؛ مغزِ طراحِ سیاسى دارد، فکر مى‌کنند که چه‌کار باید بکند. یکى از طراحی ها این است که حرف آخر را اول نزنند؛ آرام‌ آرام و بتدریج طلبکارى ایجاد کنند و طرف مقابل را وادار به عقب‌نشینى کنند. به مجردى که عقب‌نشینى کردید، طلبکارى دیگرى شروع خواهد شد.  حالا بعضیها مى‌گویند چیزى بدهیم، یک چیزى بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچى نخواهند داد.

پ.ن3 ) پدر شهید احمدی روشن : آنها که مردم ایران را ذلیل و خوار کردند حالا می‌خواهند چه کنند؟! مگر آن موقع چه گلی به سر مردم زدند که حالا می‌خواهند بزنند؟! شما کجا شهید دادید؟! کدام شهدای هسته‌ای در زمان شما به شهادت رسیدند؟! اینها اصلا لیاقت این را نداشتند که شهید بدهند..

پ.ن4 ) اینجا را بخوانید +   ، اینجا را ببینید +

۲ نظر ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۲۶
فــ . الف

کانـدیــداهـای محـتـرم و متـخـصـص ،

       لطـفـا نـظـر خـود را در یـک جمـله نسـبـت به تــصویــر زیـر بـیـان کنیـد ؛

    

              

۸ نظر ۱۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۵
فــ . الف

همین که تو هستی و من می توانم بعداز ظهری از طبقه ی سوم ساختمان روبه رویی  بکشانمت توی محوطه ،

برایت زیر درخت ، توی آن فضای سیزده بدر حیاط خوابگاه جا مشخص کنم و بگویم بنشین کنارم تا درس بخوانم ،

تو با تعجب نگاهم کنی و من با شیطنت هایم اخم تو را بخرم ،

بعد با هم بستنی مزخرف لواشکی بخوریم و هی به طعم گندش بخندیم ... 

همین که تو زیر آن باران تند و عجول ِ بعد از ظهر مرا بین دستانت بگیری و دعا بخوانی ، 

بعد ما با هم موش آبکشیده شویم و حتا مثل دیوانه ها زیر باران جیغ بکشیم و سوت بزنیم ...

حتا اگر عاقبتش عطسه و آبریزش الان باشد !

همین که تو انقدر مظلومانه نگران منی و احساس مسئولیتت نمی گذارد بی خیال ِ بی خیالی هایم شوی ...

همین که تو تا صبح بالای سر من می مانی تا درس بخوانم و من مثل بچه های حرف گوش کن ،

رام ِ نگاه های محبت آمیزت می شوم و کتاب ناامید کننده ی کلامم را دیکتاتورانه به خورد مغزم می دهم ،

همین که تو هستی و این شب های تکرار نشدنی ِ جوانی را همراهی ام می کنی ،

همین که من هستم و می توانم دوستت داشته باشم ،

می توانم از نگاه کردن به عکس های مسخره ی دو نفره مان ریسه بروم ،

تو هی از خواندن ِ چندباره ی اس ام اس های خودت به من لذت ببری و اصلا خیلی وقت ها یادم برود از عمد 

اصرار دارم با تو بخندم تا دیگر هیچ وقت آن صحنه ی فرو ریختنم توی بغلت تکرار نشود ، 

همین که من از ته کشیدن این لحظه های خوب بیم دارم و هراسان ِ یک فاصله ی تلخ دیگر هستم ...

همین که تو هستی . همین که این وقت های فیروزه ای هست ، 

من باید داد بزنـم :

                        گاه ، دوستــی از عشـق هم بــالاتــر اســت ...

____________________________

+ برای  "پــری سـان "

+ و به لبخندی دلخوش . 

۱۱ نظر ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۷
فــ . الف

خاطرم نیست کدام شب طوفانی بود که میخواستم آرامم کند ، زلزله آمده بود یا نیامده بود ؟

بارانی شده بود هوا یا نشده بود ؟ دل سُکنایش را به مقصد بی قراری ترک کرده بود ، 

همه خواب بودند ، از آن نیمه شب هایی که با ماه قهر می کردم و خیره می شدم

به آبی ترین قسمت پرده ی حریر ...

از آن شب هایی که من یادم نمی آید چه مرگم بود دقیقا ! دقیقا کدام نقطه ی دلم فلج شده بود که

می خواستم هر چه سلول ِ احساس هست را هول بدهم سمت دستانم ... 

اول داشتم نازش را می کشیدم که هوایم را داشته باشد ،داشتم در ِ گوشش ورد می خواندم ،

گرفتمش در آغوش انگشت هایم ، سفت ، محکم ، آنطور که نفس نمی توانست بکشد ..

حرف داشتم با دانه دانه ی وجودش ، چشمانم را بستم ، یادم نمانده چه قدر گفتم و شنید

و گفت و نشنیدم ... اما دیگر ساکت شده بود ، نزدیکش کردم به صورتم ، عطر نعنایی گرفته بود که

مثل آب روی آتش درد را می خواباند ، دلم به حالش سوخت ، مشتم را آرام آرام باز کردم و

دانه دانه اش از لای انگشتانم افتاد...  از آن بالای تخت ، صدتا یاقوت آبی سقوط میکردند روی سرامیک ها ...

صدای بالا پایین پریدنشان در گوشم پیچیده بود ، دستم هنوز خیس ِ اشک هایش بود .

توی همان تاریکی چشمانم را خیره کرده بودم روی زمین تا همه شان را پیدا کنم 

تسبیحی که رفیق داده بودم  برای چندمین بار در فشار دستم پاره شده بود 

و من عاجزانه نمی توانستم نجاتش دهم.. 

یک آدمی را تصور کنید که با کلی لیست موارد مورد نیاز ، راهی می شود و دلش به همان پیش بینی های

درست حسابی اش خوش است ، بعد ، دقیقا بعد ! که رسیده به میانه ی راه ، حالیش می شود 

پاک اشتباه کرده در شکل بند و بساطی که تا حالا داشته به دوش می کشیده شان ، کلی هم از جانش کاهیده

در این بارکشی ... وقتی هم می فهمد چه گندی زده یک هو ته دلش خالی می شود و می بیند چطور دانه دانه ی 

تسبیح ِ داشته هایش را دارد از کف می دهد . به همین تلخی .

حالا یکی ، یکی باید فـانــوس به دست بیاید در این تـاریـکی ، دانه های گم شده را پیدا کند ...

________________________________________

پ.ن1 ) هُــوَ الَّذی یُصـلّـی عـلَیـکُم و مـلائکته لِیُـخرجَکـم مِـن الظّلـمات ِ إلی النّــور

            و کان بالـمـؤمنیـن رحیـماً

                 الأحزاب/ 43

 به آنکه غیر از مؤمنیــن هم هســت رحــمی می کـنـی ؟

پ.ن2 ) در جواب پ.ن1 : أفلا تـبـصـرون ؟! مسیحی باید که کــوری را شفــا دهــد ! 

پ.ن3 ) اما خدا نیاورد آن روز را که آه .... / گیرد دلی بهــانه ی پاییــز در بهــار ...

پ.ن4 ) من موجود مضحکی می شوم وقتی میخواهم آدم باشم و نمی توانم !

 

                   

۷ نظر ۰۶ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۲۲
فــ . الف

کلـماتی بفرست

که خلاصم کند از دلتنگی

که منــوّر بزند در روحم.

..

مین خنـثا شده را

                 هیچ امـیـدی به عوض کردن این منظــره نیسـت

..

کلماتی بفرسـت

که به اندازه خمـپـاره تکانم بدهد

که به مـوج تو دچــارم بکند

که شهـیـد تو شوم.      

 

                سید علی میرافضلی

_______________________________________

پ.ن 1) +

پ.ن2 ) حس می کنم نبض ِ صدایم نمی زند ، درگیر ِ این سکوت ِ سراسر حواشی ام ...

۶ نظر ۰۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۱۴
فــ . الف

برای n مین بار مراتب انوار ِ شیخ اشراق را می خوانم در این چند سال ...

استاد از من شکل می خواهد و توضیح و تفسیرهای لغت به لغت کتابش را ... !

من اما 

دلم 

نور الانوار  ِ 

مهر ِ تو را می طلبد !

به من بگو چطور یواشکی ،  نور ِ اقربـ ـت باشم ؟!

ربّ النــوع ِ هرچه دلتنگیـ ست !

__________________________

پ.ن ) " ما " اسما و صفاتی هستیم که خداوند با آن خود را توصیف کرده است !  ( فصوص الحکم/ابن عربی )

۷ نظر ۰۳ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۴
فــ . الف

قرار است یک روز بعد از ظهر بروم بالای درخت توت ، توت مرا بچیند و بکشد آن بالا .

یک هو باد زوزه بکشد ، پر ِ چادر نمازش را بیندازد روی صورت آفتاب ، آفتاب مست شود از عطرش ،

خدا بدمد در گلوی ابرها و دوباره مثل تمام این شبانه روزهای بارانی ، زمین ذوق کند از بوسه های آبدار ِ خدا .

باد ، خودش در گوشم گفت دستش را بگیرم ، من هم قولش دادم . که همسفرش شوم ... 

که با هم برویم زیر درخت انار ، بغض هایمان را بریزیم پایش... اشک انار از آن بالا قل بخورد توی دامن من .. 

من سیب دلم را پیوند بزنم به چشم های تو .

تو آسمان ریسمان ِ کلمات مرا بگیری و آنقدر محکم بکشی که سکوت قبض روح شود !

____________________________________________

پ.ن1 ) و هـو الَّـذی یُـرسِلُ الـرّیاح بُـشراً بینَ یدی رحـمَــتـِه... 

 بادهای سنگینت را میفرستی که قلب های مرده را مژده ی باران دهد ! چقدر حرف در همین یک آیه گنجانده ای !

 اعراف/57

پ.ن2 ) تهران را ماه رجب ، بزک کرده با نشانه های رحمتش ...! 

پ.ن3 ) چو نیاز ما فزون شد ، تو به ناز خود فزودی ... 

_________

پ.ن4 ) یکی از فانتزیام اینه در طول ترم مث آدم درس بخونم! سر کلاس ها هم به درس گوش بدم !

بعد شب امتحان  به کتاب و جزوه هام بگم چی فک کردین ؟ من الان فقط باید شما رو یه مرور کنم ...

و 20 بگیرم مثل همیشه !!! بعد از امتحان هم برم تو افق محو شم ... والا :/

پ.ن5 ) اینکه من از آغاز دوران دانشجویی نتونستم به جمع معتکفین بپیوندم ! این رو کجای دلم جا بدم ؟! هان؟؟

 

                    

۶ نظر ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۶
فــ . الف

زبان که باز کردم مادرم یادم داد بگویم بـابـا .. عکست را ببوسم و بگویم آقــا ...

چشم که باز کردم پدرم مهر دستان تو را نشانم داد ... دستان پدرانه ات را . 

از آن به بعد هر روز در خانه ی قلبمان ، ماه درخشان تر شد ، چشم مان به کمالت روشن تر ...

من برای این پـدر  ِ بزرگ تر از جان ، جان می دهم . جوانی که ..... / جوانی کردن هایمان را ببخش /

 

شما فرزندان من هستید. انسان فرزند خودش را خواه و ناخواه دوست دارد؛ چه آن فرزند بداند، چه نداند؛

چه بخواهد، چه نخواهد؛ چه از محبّت پدر یا مادر متشکّر شود، یا نشود. این دوست داشتن موجب این نیست

که اگر در کار او خطایى وجود دارد، گفته نشود تا مبادا بدش بیاید؛ نه. اتّفاقاً انسان با فرزند خودش

بسیار راحت‌تر از دیگران است. بنابراین من جوانى و ویژگیهاى عمده جوانى را در شما از ته دل دوست دارم

و با همه وجود آن را ستایش مى‌کنم؛ "

 

                                           

 

   * تقدیم به موج وبلاگی " بابای انقلابی ام " *

 

 

|خط ِ تیرهرائح ذهن نوشت | تهران - کربلانوشتار های یک انکولوژیست طلبه | کنج دنج خاطرات مشترک |سندس در جستجوی حقیقت سرباز امام خامنه ای محمد رسول الله | پنج دیواری | خسوف همان ماه صورت کبود |عشق علیه السلام | هوران | حاصل وب گردی های من | دیر و دور | اللهم عجل لولیک الفرج  |  یک مشت خاک |زندگی زیباست اما شهادت زیباتر | پنجره باز ذاهب | صبرا جوانی در دست ساخت مهاجر (فانوس) | مرد ِ باران جنجال یک سکوت سرپنجه های روح ِ یک معمار باشی قلمدان سماک |واقعیت سوسک زده | همسایه خدا | بارفیق | یک قلم | خرابات | خدا بود و دیگر هیچ نبود |

۱۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۰
فــ . الف

یک کسی هم ، نقش همان سنگی را بر عهده گرفته که هی می خواهد یادآوری کند کی به سینه اش می زدیم

و حالا نگران این شده ایم که آخر چقدر شیشه ی خودی را می شکنی ؟!

مظلوم ، اعتماد ِ این ملت بود دکتر ! 

مظلوم ، سید علی بود که آن روزها یک ایران برای اعلام عشق شان به او ایستادند و تو در خیال ِ رای میلیونی ات

نشستی در خانه ! حالا مرخصی 11 روزه و دلیلش را فراموش کنیم

یا دلخوشی تان به بودن " ولایت فقیه " در جامعه را باور ؟!

اتفاقا علاقمندان دیروز ِ شما خیلی وقت است صبوری می کنند تا بیشتر از این فریاد نزنند

علامت تعجب های ذهنشان را...

ما هم تا آخرین لحظه ، تا آخرین لحظه ی عمرمان اطاعت از ولایت را مشق می کنیم

تا یادمان نرود چارچوب های گفتمان انقلاب را ... تا نکند دهانمان به گفتنی های نامعقول باز شود !

خدا با مرد بهاری ات محشورت کند دکتر... !

ما را هم با همین آقاسید علی نازنین مان که هرچه بالا رفت تواضعش بیشتر شد و اقتدارش زیباتر ...

.

_______________________________

پ.ن1 ) +

پ.ن2 ) تو مشایی ِ قلبمی ! من احمدی نژاد ِ اسیرتم رفیق ! :)) ( از گفت و گوی ما دو نفر )

 

۷ نظر ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۳
فــ . الف