نیم ساعت بود که دقیقا روی یک خط کتاب متوقف مانده بودم ، نه چشمم می رفت که ادامه اش را بخوانم
نه قبلش را می فهمیدم چه بوده است اصلا ، صدای گریه ی بلندش ، همه را به سکوت خوانده بود ،
ممتد ، عمیق و سوزناک .. کارش به هق هق رسیده و کم مانده بود ما هم بزنیم زیر گریه ..
اتاق بغلی مان بود ، نمی دانم چی دل دخترک را انقدر قلقلک داده بود که تا چند ساعت بند نمی آمد
بی قراری اش .. انگار بچه های دیگر هم به احترام این همه فریادش قرار بود بی صدا منتظر تغییری باشند ،
مثل من که پشت در نشسته بودم و زمان گرفته بودم برای آرام شدنش ...
که پزشک شیفت شب را خبر کردند و با یک آرامبخش نجاتش دادند ظاهرا ..
دیگر تقریبا 3 سال است که عادت کرده ام به هم زیستی دخترانه ای اینچنین با هم !
شب های طولانی ِ خوابگاه ، روزهای تنهایی دختران ِ جدا مانده از خانواده ...
یک مجموعه از جنس نازک دنیا ! گاهی برای قهرش ، دردش ، دلتنگی اش، گریه است
و گاهی از سرخوشی اش ، شیطنت هایش ، دوستی هایش ، خنده های بلند و جیغ و شور و هیجان ...
با خودم فکر می کنم اگر یک روز دخترم خواست راهی شهر دیگری شود و دانشجوی خوابگاهی !
چطور می توانم خیالم را از بابتش راحت کنم و بعد می بینم که اصلا نمی توانم و نمی شود و نمی خواهم که بشود !
خوابگاه دخترها ، پر است از دل های کوچک مستاصل ...
دل هایی که سر غم و شادی هم سفره می شوند با هم و می خواهند که زودتر بزرگ شوند
در حجم وسیع خیالاتشان.. قهر و آشتی زیاد هست ... دعوا و گیس کشی هم ! :)
یک وقت غرق در تمرکز و سکوت خودت مشغول کاری هستی که از صدای جیغ یکی در سالن یا اتاقش
از جا میپری ... یک وقت هم ، هم زمان در ده نقطه ی جغرافیایی نزدیک به تو عروسی برپا می شود
و دیگر هندزفری هم توسل بر نمی تابد ! دوران آشپزی های خنده دار ... خانه داری های مبتکرانه و مبتدیانه ..
زندگی های نزدیک به هم .. با خبر از احوال هم ..
برنامه ریزی و رویاچینی و خلاصه چیزی شبیه همان سربازی پسرها که می گویند تا نروند مرد نمی شوند !
______________________________________________
پ.ن 1 ) در خوابگاه اگر بلد نباشی اینطور بلند بلند خودت را فاش کنی و بزنی زیر گریه ...
کم کم با پتو انس عجیبی می گیری ... با سکوت و باران ِ مسکوتش ....
پ.ن2 ) ای که گفتی جان بده تا باشد آرام دلت .... / جان به یغمایش سپردم نیست آرامم هنوز ....
پ.ن3 ) تنها حریم خصوصی من در خوابگاه : !
پ.ن4 ) نشریه ی دانشجویی " دختران ایران زمین ِ " ـمان امسال در جشنواره رتبه برتر کشوری را کسب کرد !
( حسی شبیه شکستن ِ مهره های کمر و حال خوبی که بعدش نصیب آدم میشه ! )