و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

این خوابیدن های پریشانت به خودم رفته. اما تو دوزش را کمی زیادی بالا برده ای که انقدر برای چشم روی هم گذاشتن مقاومت به خرج می دهی! دنبالت می آیم تا به گوشه گوشه ی خانه مان سرک بکشی، اگر چیزی برای به دهان بردن مناسب بود دریغ نکنی، گیر بدهی به یک جای خطرناک و من هی مثل عروسک زیر بغلت بزنم و بیاورمت عقب تر و تو از نو شروع کنی. 

با صدای بلند، صدای زیر، بم، کلمات بداهه، لالایی و قرآن و هرچه فکرش را کنی برای خواب کردنت تلاش می کنم تا چند دقیقه ی بعد باز چشم های گردت را توی چشم های خسته ام بدوزی و من آه بکشم...

این حال و روز دختری است که روزی با دنیایی ادعا و مملو از آمال و آرزو اینجا می نوشت.... و تو همه ی آن دنیایی.

خدا تو را همان طور که توی خیالم داشتمت توی آغوشم قرار داد . هفت ماهه ی من!

_______________________

پ.ن1/ خدا خیرت بدهد که گوشی ام را شکستی، کمی خاک اینجا را تکاندم!

پ.ن2/ داری بزرگم می کنی. پا به پای خودت... 

 

 

                                      

۶ نظر ۳۱ تیر ۹۷ ، ۱۶:۴۶
فــ . الف