دفتر مشق شبم را خط زن...
يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۸۸، ۰۲:۴۵ ق.ظ
سکوتم را نمی شکنم...
لب می دوزم تا آخرین حرفهایت تمام شود.
...تمامی دارد...؟؟؟!
قدم از قدم برنمی دارم!
می ایستم
تا
روای حاجتم را
توان جاده شوی...
نگاه کن و ببین!
که دستهایم هنوز خالیــــــست.............
پ.ن
شاید قسمت این بود که تکرار لحظه های بارانی ام تکرار سالروزهای سبز آسمانت باشند...
به پای سوگند قلب نادرستم ایستاده می گریم... بدون مرور واژه ی همیشگی زندگی ام. ..
شاید قسمت این بود این روزها دلناک شویم... شعبان هم آمد... الها!...پاسخ نمی آید...؟؟؟!
۸۸/۰۵/۰۴