هرجا بروی باز گرفتار زمینی...
پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۸ ب.ظ
آدم ها مجازی می شوند که حرف های رنگی ترشان را با کیبورد و مانیتور و دنیای بی در و پیکر اینترنت در میان بگذارند. همین دنیایی که معلوم نمی کند آشنا و غریبه اش را. همین دنیایی که از من هزارتا صورت و صدا می سازد . هزارتا چشم و گوش برای خواندن و شنیدن.
آدم های مجازی حرف های بیشتری برای گفتن دارند. انگار که رفته باشند بالای کوهی و در آن وسعت فضا هی دلشان بخواهد داد بزنند.
گاهی باید از مجازی بودن هم مجازی تر شد... غریب و بی سر و صدا رفت یک گوشه ی دیگر ، مگوهای گیر کرده در گلوی کلمات را با هرچقدر چاشنی شعر و احساس که لازم دارد، زمین گذاشت و در آن حجم ناشناس دو رکعت نماز حیرانی خواند .
من همه ی این را فقط دلم می خواهد. بی قدری جسارت یا انگیزه ، حوصله ، وقت یا هر چیز دیگری که هست و ندارمش !
۹۳/۰۹/۰۶
اتفاقا حرف های شفاش همیشه جایی زده می شوند که مجازی باشد.
وگرنه کو حقیقت در دنیای حقیقی!؟ اینجا (دنیای حقیقی) سنت بر این است که همه چیز آمیخته به هم باشد.
ولی معتقدم دو رکعت نوشته بعد از دو خط نماز ، حقیقت و مجاز را به هم می ریزد!
ملتمس دعا