و ذهـن پلکـ مےزند

و ذهـن پلکـ مےزند

در ذبـح ِ بی رحـمـانه ی کلـمـات ...

صندوقچه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختر شینا» ثبت شده است

خیلی کم آدم هایی هستند که باطنشان با یکی دوبار حرف زدن به دلم بنشیند،

اما همان هایی هم که قرار است خوشامد ذهن من باشند تقریبا انسان های دوست داشتنی ِ بقیه

 هم می شوند.. پس خیلی هنر نمی کند دلم.. نه ؟

گفت سراغ هر که می روم انگار از قبل، خودش سراغ من آمده..

گفتم زندگی خودت را هم باید نوشت... شما نویسنده ها دنیای ژانربرانگیز پیچیده ای دارید..

خندید.. از آن خنده هایی که مهربانیش، ذوق هدیه می دهد.. اصلا تمام حالاتش همین بود،

 لحظه ای از خوش برخوردی نمی نشست..

"قدم خیر محمدی کنعان" قدمش برای همه خیر بود، چه آمدنش، وجودش، عشقش، خاطره هاش...

و رفتنی که خیلی ها را ویران کرد.. حتی او را .

گفت شش ماه همزاد پنداری بعد از رفتن " قدم خیر " یعنی میزان یک رابطه ی نزدیک میان دلهایمان..

و تو فکر کن این عشقی که خاطره هایش یک کتاب شده و اشک خیلی ها را بند نمی آورد،

 چطور توانسته آرامش یک زن عاشق و درون گرای روستایی را با 5 تا فرزند در دوری از شریکش

تاب بیاورد؟

زندگی با سوژه های نوشتنش ، زنده گی اش را عوض کرده ..

و می نویسد تا بتواند تغییر دهد خیلی از اندیشه ها را...

و کاش درک می کردیم چه چیزمان را باید عوض کنیم و چه را نه..

" کتاب دختر شیــنا " ، شخصیت اصلی داستان ، نویسنده اش و آنچه باید فرا گرفت از آن اضافه شده اند

به تکه های شاخص زندگی من.. از دستشان ندهید... این حکایت عشق و حیای یک زنی

 از جنس صبر را . . . . . و همسری که داشت و ناب بود . . . . . . . . . .

گفتم چرا انقدر ما شبیه این ها نیستیم؟

چرا هر چه حرفشان را می زنیم باز هم فقط " حرفشان " را می زنیم ؟! ....

خندید.. و گفت تلاش باید کرد.. تلاش...

          

بهناز ضرابی زاده/نویسنده کتاب " دختر شـینا "

   

  انعکاس +

۲۵ نظر ۰۲ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۵
فــ . الف